32-نماد

56 6 2
                                    

س:
خیلی هم بچه نیستا!همش ۵ سال از من کوچیکتره!
لو:
مشکلی نیست!یه ۱ ساعتی بیشتر نیستیم و بعدم زود میریم..
لی:
باشه..

بعد از تمیز کردن محوطه ی کار به سمت خونه ی لیام رفتیم..
اون یه آپارتمان متوسط توی وسط شهر داشت

همراه با لویی خیلی آروم وارد خونه شدیم و پاورچین پاورچین سمت یه اتاق رفتیم..

لی:
فقط خیلی آروم..اینجا اتاق خواهرمه،خودش توی اتاق من میخوابه..
لو:
چقدر اتاق خواهرت اتیقه است!!پر از وسایلهای باستان شناسی!!
لی:
اون عاشق باستان شناسی و فرهنگ کشوراست!!همه چی رو درموردشون میدونه!
س:
ولی من از اینجور چیزا متنفرم!

لیام لبخند پرمعنایی زد و گفت:
من یه حسی دارم بچها
لو:
چی شده!؟
لی:ن
میدونم چرا حس میکنم تموم این مشکلات از اسپانیا نشات گرفته!
لو:
من از اسپانیا متنفرم!! زبونش واقعا مسخره است!!
س:
اره هیچی نمیشه از نوشته هاش سر دراورد
لو:
تو از کجا اسپانیایی رو خوندی؟
س:
من از کجا...اولین باری که خط اسپانیایی رو دیدم!!
اره خودشه!!
حکم مرگ!!!
چرا زودتر به ذهنم نرسیده بود!؟

استرس تموم وجودمو گرفته بود
نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت!
عکسهای گالریم رو زیر و رو میکردم!!!
باید اون عکس ها همین جاها باشه!

س:
چرا نیست؟!؟!
لو:
باز چی شده؟!
س:
شاید باورتون نشه!ولی من از یه سری حکم مرگ عکس گرفته بودم!
لو:
حکم مرگ؟!
لی:
حکم مرگ دیگه چیه؟!
س:
فکر میکردم تو بدونی لیام!
لی:
نه!!من تا حالا اسمشم به گوشم نخورده بود!
س:
یعنی چیز سری یا جاسوسی پلیسیی نیست؟!
لی:
خب معلومه که نه!

وقتی داشتم با لیام بحث میکردم توی اخرین عکسهای گالریم پیداشون کردم!

روی اولین عکس زدم و جلوی چشمای لیام گرفتم:
پس اینا چین؟!
لیام گنگ به من و لویی ذل زده بود..
لی:
این که حکم مرگ نیست..
فکر کردی"D.S" یعنی Death sentence ؟!

لو:
مگه همین معنی رو نمیده!؟
معمولا توی دادگاه ها ی انگلستان وقتی میخوان حکم مرگ یکی رو بدن این دوتا حرف رو بالاش مینویسن و یا وقتی که میخوان به یکی هشدار بدن!
لی:
این زبان اسپانیولیه نه انگلیسی!!
س:
وای راست میگی!!!این به زبان ما میشه مخفف حکم مرگ!اما به زبان اسپانیولی چه معنی داره!؟
لو:
فک کنم به یه متخصص زبان احتیاج داشته باشیم!
لی:
بعدا یکی رو که بهش اعتماد داریم پیدا میکنیم!

اسپانیا!اسپانیا!!!
دارن همه چی به این کشور لعنتی ربط پیدا میکنن..
اگه اون نماد هم به اسپانیا ربطی داشته باشه چی..

کیفمو دست لیام دادم و گفتم:
بهتره یه نگاهی هم به اینا بندازین..
وسایل رو بیرون آورد و گفت:
خب..ربط اینا رو بهم نگفتی سلنا

RevengeWhere stories live. Discover now