با تعجب به لیامو بابام نگاه کردمو گفتم
" و از من هم انتظار دارید که باور کنم اتفاقی همو دیدید؟؟"
لیام نیشخند زدو بابام گفت
" ماریا یکم کم تر بدبین باش "" یعنی هردوتون همزمان با هم رفتید اپارتمانه من و بوممممم همو دیدینو فهمیدین که هردوتون ماریو میشناسین و بعد تو زنگ زدیو گفتی که منتظری و وقتی دیدی توجه نمیکنم لیامو فرستادی ... مسخرست :| "
" اه ماریا "
چشم غره رفتمو به بابام نگاه کردم و اون ادامه داد
" خیله خب ما اینطوری با هم اشنا نشدیم ولی دلم نمیخواد تو بدونی "طلبکارانه به بابام زل زدم
اون اه کشیدو گفت
" من شمارشو از ملیسا گرفتم و باهاش یکم صحبت کردم "
" پس چرا نمیخواستی من بدونم؟"
" چون که میدونم همین الانشم داری باخودت فکر میکنی که چرا بابام تو کارام دخالت کرد ولی من فقط میخواستم دوست پسرتو ببینمو یکم باهاش صحبت کنم "وقتی دیدم حق با اونه ساکت موندم و بعد از چند ثانیه گفتم
" پس ... امم بابا مگه نمیخواستی خرید کنی؟"
"خب راستش من با لیام رفتمو ... خریدامو انجام دادم "" بهتر از این نمیشه ... پس چرا خواستی که من بیام پیشت؟"
بابام کلافه دستشو کشید لایه موهاشو گفت
" چون نمیخواستم تو اون کلابه لعنتی در حالی که مستی اتفاقی واست بیوفته "خب معنیه حرفش اینه ... چون نمیخواستم تو اون کلابه لعنتی در حالی که مستی با یه غریبه بخوابی و یه سکسه لذت بخش داشته باشی .
پوکر فیس شدمو گفتم
" من میرم بخوابم ... "
اونا سرشونو تکون دادنو من رفتم تو اتاقم
خب اتاقی که تو خونه ی بابام دارم اتاقه مهمونه که البته الان واسه منه و اتاقه جولیت شده اتاقه مهمون
چون من نمیخواستم با یه روحه سرگردون تو یه جا باشمبه محضه این که لباسامو دراوردم در باز شدو لیام اومد تو و درو پشت سرش بست
چشاش گرد شده بود و داشت کله بدنمو تجزیه تحلیل میکردمنم با تعجب زل زده بودم بهش
اروم نشستم رو تخت و گفتم
" هی ... باید تا اخره هفته دیگه صب کنی "
" میدونم "
" پس نگاهتو درویش کن "اون اب دهنشو قورت دادو بالاخره نگاهشو از رو بدنم گرفتو به صورتم نگاه کرد
" هان؟؟"
" میگم نگاهتو درویش کن "
اون روشو برگردوندو گفت
" ببخشید "از کی تا حالا اون انقدر پسره خوبی شده؟؟
بعد از چند ثانیه اون گفت
" گوره باباش "
سریع اومد سمتمو منو کوبوند رو تخت
خب جوابه سوالمو گرفتم
از هیچوقتلباشو رو لبام حرک میداد و اونارو میخورد :|
دستامو گذاشتم لبه تیشرتشو اونو اوردم بالا
و اون رو لبام نیشخند زدو خودش تیشرتشو کامل دراوردو پرت کرد اون سمت و کمکم کرد که سوتینمو در بیارم
بعدم از جاش بلند شدو اروم درو قفل کرد
VOUS LISEZ
different worlds
Aléatoire_ما خیلی شبیه به همیم ... ولی یکم که دقت کنی میبینی ما متفاوت ترین ادمایه رویه زمین هستیم دوتا ادم با دوتا دنیای متفاوت!