" بهت که گفته بودم باید تنها بیای "
سره فلورا داد زدمو اون دوباره چشم غره رفت
" و الانم به جایه عذرخواهی چشم غره میری ... "اون ابروهاشو داد بالا و گفت
" چشم غره میرم چون رفتی رو مخم ... از یه ربع پیش تا حالا هزار بار گفتی که باید تنها میومدم ... حالا که نیمدم میخوای چی کار کنی؟؟ "اه کشیدمو خودمو انداختم رو مبل
" دقیقن واسه این که نمیدونم چی کار کنم دارم سره تو غر میزنم "
فلورا یکم به من نزدیک تر شدو گفت
" میتونیم برگردیم لندن "" نمیتونم تا ابد فرار کنم فلی ... از لاس وگاس اومدم اینجا که پیدام نکنن ... حالا که پیدام کردن برم لندن و اگر اونجا هم پیدام کردن برم یه جا دیگه؟؟؟ "
یکم مکث کردمو ادامه دادم
" مسخرست ... بالاخره یه جا یا اونا باید کم بیارن یا من "
" حتمن تو هم میخوای اولین نفری باشی که کم میاری ... بهت نمیخوره اندرسون""شاید در نظره خیلیا اینطوری باشه اما خودم بهتر از هر کسی میدونم که من کم نیوردم ... فقط یه نقشه دارم که هیچ کس ازش خبر نداره "
*******
" همینجا بمون و سعی کن بخوابی ... اون میاد دنبالت "
لیام گفتو اروم منو بوسید
من الان رو صندلیه روه به رویه خونه نشستمو دارم سعی میکنم نشسته بکپم
سرمو تکون دادمو اون دوباره گفت
" تو اجرایه نقشت موفق باشی ماریا.."
لبخند زدمو چشامو بستم********
چشامو باز کردم و دو تا چشمه ابیه یخیه اشنا جلوم دیدم
اولش یکم ترسیدم و خواستم جیغ برنم ولی بعد به خودم یاد اوری کردم که اون ایانه و در مقابله من هیچی نیستچشامو گرد کردم و لبخند زدم بعد خیلی اروم گفتم
" چه طوری منو اوردی اینجا؟ "
ایان چشاشو چرخوند و از بالا سره من رفت کنار و گفت
" به راحتی "" لیام کجاست؟"
" بیرون از اینجا"
لبمو گاز گرفتم و گفتم
" نمیتونم بدونم کجاست؟؟"
" نه"
یه قیافه مظلوم به خودم گرفتم و خیلی اروم پرسیدم
" میشه دلیلشو بدونم ؟"ایان یه نگاهه مشکوک بهم انداخت و بعد از یکم مکث گفت
" خب اون میاد .. به زودی میاد "
بعدم ادامه داد
" تو امروز خیلی اروم شدی ماری "سرمو تکون دادم و از جام بلند شدم و بعد از یکم فک کردن گفتم
" میدونم هیچ ربطی نداره ولی حالا که من کورسیکا زندگی میکنم چه طوره اسممو بذارم ماریا؟ "این پیشنهاده لیام بود ... اون گفت که ماریا قشنگ تره مخصوصن موقعی که تو کورسیکاییم پس واسه همین به همه گفتم منو ماریا صدا کنن و خب من میخواستم نظره ایان هم بدونم
چه قدم واسم مهمه !ایان یکم خندید و گفت
" پس از این به بعد باید بهت بگم ماریا؟"
" من فقط پرسیدم خوبه یا نه ... "
اون سرشو تکون داد و گفت
![](https://img.wattpad.com/cover/50962219-288-k758639.jpg)
ESTÁS LEYENDO
different worlds
De Todo_ما خیلی شبیه به همیم ... ولی یکم که دقت کنی میبینی ما متفاوت ترین ادمایه رویه زمین هستیم دوتا ادم با دوتا دنیای متفاوت!