" من نمیذارم بریییی عشقم "
منو جوزف مستیم و من میخوام برم که نقشمو عملی کنم ولی خب .... اون یه ادمه مسته روانیه خل و چله ابلهه و نمیذاره که من برم
منم در مقابله این کارش فقط میخندم چون منم یه ادمه روانیه خل و چله ابلهمجوزف دستمو گذاشت رو صندلی و نشست روش و منم مثه چلمنا فقط نگاش کردم و در اخر خندیدم و گفتم
" پاااااااشوووووو ..... میییییخوااام برممم"
بعدم جیغ زدمو کمک خواستم
اون از رو دستم بلند شد اما تا خواستم بدوم و فرار کنم اون منو بلند کرد و خودشو انداخت رو صندلی و منم سریع گرفت و کشید سمته خودش
من پرت شدم تو بغلش
صورتمو با دستاش قاب کردو اروم منو بوسیدیه لبخنده کوچیک زدم و گفتم
" تو دوسته خوبی هستی جوزفین ولی من باید برم "
" جوزفین؟؟ این دیگه از کجا اومد؟؟"
شونه هامو انداختم بالا و دوباره گفتم
" من باید برم "
" نمیخوام زیاد اصرار کنم که فک کنی سیریش شدم ... میخوای بری برو ولی ... اممم من بدون این که بلایی سره خودت بیاری هم بهت اهمیت میدم عشقم "با گیجی بهش لبخند زدمو گفتم
" میدونم ... فقط یه لطفی کن "
" هر چی که عشقم بگه از الان قبوله "
" 10 دقیقه بعد از این که رفتم بهم زنگ بزن که اگر رفتم بیمارستان ... بتونین پیدام کنین "
اون اخم کرد و گفت
" مطمعنی که میخوای این کارو بکنی؟"
" بیشتر از هر چیزی ""پس فک نکنم بتونم جلوتو بگیرم ... نمیگم مواظبه خودت باش عشقم چون الان گفتنه این واقعن مسخرست پس به جاش بهت میگم .... سعی کن زنده بمونی و خودتو به کشتن ندی "
تیکه اخره جملشو با جدیت گفت و من یه لحظه فک کردم کسی که جلوم وایساده یکی دیگست**********
ماشینا با سرعت از کنارم رد میشدنو باد با سرعت میخورد تویه صورتم و نفس کشیدنو واسم سخت میکرد واسه همین سعی میکردم بیشتر از دهن نفس بکشم
حدوده یه ربعه دمه اتوبان وایسادم و منتظرم که یه کامیون بیاد رد شه ولی خب لعنتی رد نمیشه
چشامو چرخوندم و بازم منتظر بودم و خب بالاخره نتیجشو دیدم ...یه کامیونه سفید که احتمال میدم واسه کوکاکولاست داره از اون ته میاد
خب باید خودمو اماده کنم
اگر مردم که ... اونوقت مردم
اگرم نمردم کاری میکنم لیام تقاص همه کاراشو پس بدهفقط 5 ثانیه
پنج .... چهار .... سه ... دو .....
یه جیغه محکم زدم و اون با شدت خورد به من ....پرت شدم هوا و افتادم زمین
همه جارو تار میدیدم
صدایه بوقه ممتد راننده تویه گوشم پیچیده بود و احساس کردم اگه یه ذره دیگه ادامه داشته باشه میمیرم واسه همین چشامو بستم که بمیرم !*********
نمیتونستم چشامو باز کنم ...
میتونستم صداهای اطرافمو بشنوم اما نمیتونستم ببینمشون
سعی کردم صداشون کنم و بگم که من
زنده ام اما نمیتونم چشامو باز کنم
هر چه قدر سعی کردم نتونستم حرف بزنم

ESTÁS LEYENDO
different worlds
De Todo_ما خیلی شبیه به همیم ... ولی یکم که دقت کنی میبینی ما متفاوت ترین ادمایه رویه زمین هستیم دوتا ادم با دوتا دنیای متفاوت!