"من میتونم درک کنم که اون هرزست ولی دیگه تو چرا؟؟"
"ببین مرد منو اون قبلن با هم بودیم و اون شب اون واقعن سکسی شده بود "
"دقیقن ... چون اون یه هرزست"
در باز شد و من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنمو زدم زیره گریه
لیام با تعجب به من زل زده بودو لویی هم اون پشت داشت به من پوزخند میزد
"ماری ... "
میخوام بهش بگم که من هرزه نیستم
ولی گریم انقدر شدیده که نمیتونم
پس تنها کاری که کردم این بود
برگشتم تو اتاقم و تا جایی که میتونستم گریه کردم
فاک
من واقعن یه هرزه ام؟؟
البته که هستم وگرنه اون این طوری نمیگفت
سکس یه چیزه عادیه
من حتی اون شب هم شبیه هرزه ها رفتار نکردم من فقط سکس داشتم اگرم هرزه باشم حداقل من یه هرزه ی راستگوام
به این فکره خودم خندیدم ولی طولی نکشید و دوباره زدم زیره گریه
من هرزه نیستم حتی اگرم باشم وقتی این حرفو از زبونه کسی که دوسش دارم بشنوم خیلی ناجوره
من فقط یه دختره پانکم که میخواد خوش بگذرونه البته با سکس :|
مثلن میخواستم برم پیشه لیام که باهاش صحبت کنم ولی چی شد؟؟
فهمیدم که اون به من میگه هرزه و دوباره برگشتیم سره خونه اول
سرمو فرو کردم تو بالش و تا اومدم جیغ بزنم صدایه در زدنه یکی اومد
"فاک "
رفتم سمته در و لایه درو باز کردم و سعی کردم قیافم معلوم نشه بعدم صدامو صاف کردمو گفتم
"کیه؟"
"امم ... منم ... لیام "
جلو دهنمو با دستم گرفتم و تا اومدم درو ببندم اون پاشو گذاشت لایه در
هر چه قدر زور زدم که درو ببندم نشد
اخر سر درو باز کردم و اون اومد تو و من سریع دویدم تویه حموم
"ماری این دره کوفتیو باز کن "
هیچی نگفتم
"ماری ... خواهش میکنم "
چند بار محکم زد رو در و دوباره گفت
" اگه بازش نکنی میشکنمش "
با عصبانیت درو باز کردمو داد زدم
"چیه؟؟؟ میخوای ببینی که چه قدر بدبختم؟؟؟ میخوای ببینی یه هرزه چه جوری گریه میکنه؟ خب ببین ... ولی بعدش گورتو گم کن ..."
لیام با تعجب به من زل زده بود و بعد از این که حرفم تموم شد منو محکم بغل کرد
من چشامو محکم رو هم فشار دادمو سعی کردم از این لحظه استفاده کنم
چون میدونم که تا چند دقیقه دیگه تموم میشه
اروم لیامو هل دادم عقبو گفتم
"مرسی که اومدی و ارومم کردی ... ولی الان بهتره بری"
اون چشاشو گشاد کرد و خواست یه چیزی بگه ولی بعدش پشیمون شدو فقط سرشو تکون دادو رفت******
وسطه تخت نشسته بودمو به دیواره روبروم زل زده بودم
تمام روز بیرون نرفتم حتی وقتی میخواستن برن رستوران باهاشون نرفتم
احتمالن تا الان برگشتن
ولی واسم اهمیتی نداره
شاید بهتره که برگردم لندن
لا اقل میتونم واسه خودم ازاد باشم
سرمو گذاشتم لایه دستام و اه کشیدم
"ماری؟"
سرمو بلند کردم و با تعجب به کرولاین نگاه کردمو گفتم
"تو اینجا چی کار میکنی؟؟ چه جوری اومدی تو؟"
یه لبخنده کوچیک زدو گفت
"من ... خب فلورا و الیزابت گفتن که بیام بهت بگم که بیای بریم خرید ... و این که در باز بود "
"اوه "
اون دستشو کشید لایه موهاشو گفت
"ما تو لابی منتظریم ... من دیگه برم"
"نه وایسا "
اون با تعجب برگشت منو نگاه کرد و من لبمو گاز گرفتمو گفتم
"میشه بمونی؟؟ میخوام باهات حرف بزنم"
اون سرشو تکون دادو کنارم روی تخت نشست
"کرولاین ... "
قبل از این که حرفم تموم بشه گفت
"با کِر راحت ترم "
سرمو تکون دادمو گفتم
" کِر .... اگه ... اگه یک نفر اونم نه هر کی
کسی که دوسش داری بهت بگه هرزه ... چی کار میکنی ؟"
"کی به تو گفته هرزه؟؟"
"سوالمو با سوال جواب نده "
اون لبشو خم کرد و بعد از چند ثانیه گفت
"اگه هری به من بگه هرزه .... من قبل از هر کاری ازش میپرسم که چرا بهم گفته هرزه"
"و اگه دلیلش منطقی باشه چی؟"
"اونوقت بهش قول میدم که دیگه اون کارو تکرار نکنم و ازش عذر خواهی میکنم "
یکم خندیدمو گفتم
"اونوقت ... غرورت چی؟؟"
"غرورم بره به درک مهم اونیه که من دوسش دارم ... نه غروره لعنتیم "
سرمو تکون دادمو گفتم
"اگر .... نبخشیدت چی؟؟"
"بهش وقت میدم "
"و اگه بازم نبخشید؟"
"ثابت میکنه که دوستم نداره "
اون خیلی عادی گفت و من یه لبخنده مصنوعی زدمو گفتم
" فک کنم فلورا بهت گفته با...."
"اره گفته "
یکم خندیدمو گفتم
"اون هیچوقت نمیتونه جلو دهنشو بگیره"
کرولاین هم خندید و گفت
"فک کنم حالت بهتره .... پس بجنب باید بریم "
اخم کردمو خودمو انداختم رو تخت ، بالشو گذاشتم رو سرم و جیغ زدم
"نه ... من نمیخوام پااااشم "
کرولاین دستمو کشید و من از رو تخت افتادم و بازم جیغ زدم
اون در چمدونم باز کردو چند تا لباس انتخاب کردو پرت کرد تو صورتمو گفت
"تا دو دقیقه دیگه حاضر نشی خودم لختت میکنم "
چشامو گرد کردمو گفتم
"هری با یه لز سکس میکنهههههه"
اون جیغ زد
"هی .... من لز نیستم "
بعدم خندیدو گفت
"بیرون منتظرم "
به لباسایی که کنارم افتاده بود نگاه کردم
در اخر تصمیم گرفتم یه شلوار جین با یه تاپ تا بالایه نافم بپوشم البته با یه پیرهنه مردونه روش
دکمه هاشو باز گذاشتمو به خودم تو اینه نگاه کردم
تیپم عالی بود ولی قیافم وحشتناک بود
بعد از این که کلی ارایش کردم رفتم بیرون
کرولاین و هری اونجا وایساده بودنو داشتن حرف میزدن
وقتی هری منو دید زد به کر و اون چشم غره رفتو به من نگاه کردو گفت
"تو عالی شدی دختر "
"میدونم "
کرولاین یه لبخنده کوچیک زدو گفت
"اممم .... ماری من کیفمو تو اتاقم جا گذاشتم ... با هری میروم که بیارمش "
نیشخند زدمو گفتم
"خوش بگذره ... فقط زیاد طولش ندید چون اونوقت مجبور میشم بیام دمه اتاق "
هری اروم خندید و کر چشم غره رفتو سرشو تکون داد و با هری رفتن تو اتاقشون که دو تا در بعده من بود
با خنده رفتم سمته اسانسور و دکمه اسانسورو فشار دادم
وقتی دره اسانسور باز شد
کپ کردم
نمیتونستم حرکت کنم
انگار واسه چند ثانیه زمان متوقف شد
یه نفسه عمیق کشیدم و بالاخره حرکت کردم و رفتم تو اسانسور و کنارش وایسادم
بعد از چند ثانیه اسانسور وایساد ولی در باز نشد لیام دستشو گذاشت رو زنگ که یکی بیاد مارو نجات بده
من به اینه تکیه دادمو منتظر موندم
"ماری..."
"نمیخوام بشنوم لیام "
"فقط سه کلمه .... خواهش میکنم "
لبمو گاز گرفتمو گفتم
"بگو "
" من ... دوستت دارم "
با تعجب به چشای که بهم نزدیک تر میشد نگاه کردم بعدم به لباش نگاه کردمو گفتم
"ولی تو به من گفتی هرزه "
"من فقط ازت عصبانی بودم "
اون یه قدم دیگه اومد جلو و الان بدنامون کاملن چسبیده بود به هم
دستامو چسبوندم به دیواره پشت سرمو گفتم
"مگه چی کار کردم ؟"
"تو کاری نکردی .... با حرفای دیشبت منو دیوونه کردی ... همین "
یکم خندیدمو گفتم
"اممم ببخشید که با لویی خوابیدم و این که.... منم دوستت دارم لیام "
و بعد تنها چیزی که حس کردم لبایه اون رو لبام بود
دهنمو باز کردمو اجازه دادم زبونش وارده دهنم بشه
سرشو با دستام گرفتم و بوسمون عمیق تر شد
اونم دستاشو دوره من حلقه کردو منو محکم به خودش فشار داد
ولی صدایه جیغه به نفر باعث شد ما از هم فاصله بگیریم
" تو .... جنده با دوست پسرت به هم زدی که بیای ماله منو صاحب بشی ؟"
چشم غره رفتمو با ارامش به امیلی گفتم
"واسه چیزی که از اولش ماله تو نبوده حرص نزن "
امیلی چشاشو گشاد کردو رو به لیام گفت
"این چی میگه؟"
لیام به من نگاه کردو با نیشخند گفت
"واقعیتو "
یه لبخند از رویه رضایت زدم و به امیلی نگاه کردم
امیلی اومد جلو و با کیفش زد تو صورته لیام و گفت
"تو خیلی پستی"_________________________________
اون ملیساست :|
منتظر اتفاقایه جدید باشین >:)
DU LIEST GERADE
different worlds
Sonstiges_ما خیلی شبیه به همیم ... ولی یکم که دقت کنی میبینی ما متفاوت ترین ادمایه رویه زمین هستیم دوتا ادم با دوتا دنیای متفاوت!