|| Chapter 13 ||

1.6K 252 64
                                    

دارای صحنه های مستهجن.

بعد از شام زين به سرویس بهداشتی كه توی اتاقشون بود رفت، و قبل اینکه در رو کامل ببنده یه نگاه سريع به هری انداخت. زين آه كشيد و به زور لباسش رو درآورد، مرتب تا كرد و روی نيمكت(صندلي) گذاشت. دكمه‌ی شلوارشو باز كرد و قبل از اينكه بره توی حموم اون و بعدش باکسرش رو درآورد، شير آب گرم و سرد رو باز كرد. زين رفت داخل و در(در حموم) رو پشت سرش بست و آروم شروع به شستن خودش کرد. اون آروم آه كشيد وقتی حس کرد آب داغ به پوستش خورد، با دستاش محکم خودش رو شست.

بعد صابون رو برداشت و دوباره خودشو شست. صدای غژغژ شنيد، صدايی شبيه باز شدن در ولی اهميت نداد. لبش رو آروم گاز گرفت وقتي كه دستاش پسراش رو شستن (وجدانن اگه كسي نفهميد بگه)، به سفت شدنش اهميت نداد.

زين نفس نفس زد وقتی شنيد در حموم باز شد. به پشت سرش نگاه كرد و هری رو ديد كه كاملا لخت پشتش وایستاده، آروم در رو بست. وقتی با زین چشم تو چشم شد لبخند كوچيكی روی لبش نشست. زين وایستاده بود، درواقع خشکش زده بود وقتی هری رو دید كه جلوی اون حركت کرد و شروع به شستن موهاش خودش کرد.

"ه-هری؟"

اون بالاخره موفق شد حرف بزنه ولی به سختی متوجه میشدی. هری به پشت نگاه كرد، قطره‌های كوچيک آب روی فرهای موهاش و پوستش ميريخت. زين نتونست جلوی خودش رو بگیره تا به بدن فیت و عضله‌ای هری نگاه نكنه.

"بيا اينجا..."

هری زمزمه كرد، دستش رو دراز کرد تا زين بگيرتش. زين با اضطراب دست پسر كوچيک تر رو گرفت و کنارش وایستاد اما سريع جلوی پسر مو فرفری قرار گرفت.

"اون اذيتت كرد...؟"

هری آروم سوال پرسيد، دماغش رو توی گردن زين فرو برد و آروم پوست گردن زين رو بوس كرد. زين سرشو با شک به علامت منفی تكون داد و همونجور صاف و ثابت وايستاد. دست هری آروم روی کمر زين بالا و پايين ميرفت، و خیلی زود روی باسنش قرار گرفت.

"ا-اون بهم گفت..."

زين با خفگی گفت، چشم هاشو بست و روی هم فشار داد وقتی لب‌های هری رو روی گردنش حس كرد.

"دقيقا چی بهت گفت..."

هری روی پوست برنزه‌ی زين زمزمه كرد، آروم دندون‌هاش رو روی یه نقطه خاص از گردن زین کشید و باعث شد اون ناله کنه. زین بخاطر صدایی که ایجاد کرد قرمزشد و لب پايينشو محكم گاز گرفت.

"ک-كه شما دوتا...ی-يه چيزی داشتین"

زين آروم گفت و به سمت لمس‌های هری خم شد. هری حرفشو رد كرد و سرشو تكون داد، از حرف زدن درموردش امتناع كرد.( فرار كرد.)

"الان وقتش نيست كه درموردش این حرف بزنيم..."

هری گفت، دستاش روی خط v زين حركت كرد و شكل هايی روی رونش کشید، بند انگشتاش به طور مداوم با دیک زين برخورد ميكرد. زين فورا احساس كرد كه پاهاش لرزیدن، چشماشو باز كرد و سعی كرد با هل دادن هری اعتراض كنه.

Mental || Zarry | CompleteDonde viven las historias. Descúbrelo ahora