8

545 95 77
                                    

Harry :

ساعت 4 ونیم بود که رسیدیم به ورزشگاه . رفتیم و روی صندلی های ردیف سوم نشستیم و به کسایی که داشتن فوتبال بازی میکردن نگاه کردیم ، همه پسرا پیرهن و شورت ورزشی سفید رنگ و یک شکل تنشون بود و بعضیا روی لباسشون کاور ابی پوشیده بودن و داشتن با اونایی که کاور نداشتن مسابقه میدادن .

با چشمم دنبال لویی و لیام می‌گذشتم که یکی از کسایی که مثل ما روی صندلی ها بود اومد سمتمون ، کمی که نزدیکتر شدم دیدم زینه .

زین : « سلام . بالاخره اومدید »

هری : « سلام ببخشید خواب موندیم »

نایلم به زین نگاه کرد .

نایل :« سلام . ما جایی همو ندیدیم ، خیلی قیافت واسم آشناست »

زین پیش من نشست و خودشو کشید جلو که با نایل صبحت کنه .

زین : « سر کلاس ریاضی استاد گری با هم بودیم ، اگه کمکم نمیکردی نمیتونستم پاسش کنم »

نایل خندید .

نایل : « اره یادم اومد تو همون پسره بلوز قرمزه بودی که برگش سفید بود تازه با اعتماد به نفس از روی کسی  نمینوشت »

زین : « توام همون پسر چشم ابیه بودی که برگمو با برگه خودت عوض کردی و جواب همه سوالا رو نوشتی بدون اینکه ازت بخوام »

نایل و زین با هم به خاطره مشترکشون میخندین و من حواسم توی زمین بازی بود تا لویی  یاو پیدا کنم.

زین وقتی دید دارم دنبال بچه ها میگردم گفت : « لویی و لیام کاور پوشیدن و اونجان »

با دستش یه جایی وسط زمین رو نشون داد ، من و نایل با دقت نگاه کردیم که بالاخره دیدیمشون .

بعد ربع ساعت نشستن اونجا و خندیدن به حرفای زین و نایل راجب استادشون ، مربی سوت زد و داد زد : « 10 دقیقه استراحت »

لیام و لویی دویدن سمتمون و جلومون ایستادن . هنوز بخاطر بازی  نفس نفس میزدن و خیس عرق بودن .

لویی با لبخند اومد سمت صندلی ها و نشست پیش زین ، لیامم همین کارو کرد و نشست پیش لویی .

لویی : « کی اومدید ؟ فکر کردم دیگه نمیاید »

هری : « نیم ساعتی میشه که اومدیم »

نایل که تا الان با زین صمیمی شده بود و یخش اب شده بود شروع کرد به پر حرفی .

نایل : « خسته نباشید ، چقدر مربیتون سخت گیره من جای شما بودم میمیردم ، تازه من فقط نیم ساعت تمرین رو دیدم واقعا چطور تحمل میکنید ؟ »

لویی خندید و لیام دستی کشید به موهاش و اونایی که اومده بودن پایین رو دوباره به سمت بالا فرستاد

لیام : « فقط میخوام تمرین تمام بشه و برم یه دوش بگیرم »

پشت پاشو با دست نشون داد یه کبودی بزرگ روش بود . اخم نایل از چشمم دور نموند .

for you [l.s]Where stories live. Discover now