30

392 80 38
                                    


هری :

چند ساعتی هست از خواب بیدار شدم ولی هنوز توی تخت دراز کشیدم و به دیوار سفید روبه روم خیره شدم ، از تاریکی اتاق و نفسهای منظم اندرو مشخصه هنوز صبح نشده .

هنوز توی شک اتفاقات امروزم ، رفتار لویی باعث شد بدجور دلم بشکنه . خوب این بدترین اتفاق روز نبود ، اونم وقتی جرالد بهم پیام داد و منم از ترسم گوشی رو خاموش کردم . اندرو میگه احتمالا شمارمو از جف گرفته چون من خیلی وقته شمارمو عوض کردم .

حتی نمیدونم چطور وسیله هامو جمع کردم و با اندرو برگشتم . میدونم فرارم احمقانه ترین کار ممکن بود ولی نمیتونم دوباره باهاش رو به رو بشم .

اگه چند سال پیش یکی بهم میگفت یه روزی میاد که من از دست جرالد فرار کنم حتما بهش میخندیدم ، واقعا کی فکرشو میکرد همچین روزایی برسه .

فلش بک

در خونه رو باز میکنم ، صدای جیغ و سورپریز گفتن تعداد زیادی میاد و با روشن شدن چراغ ، صدای ترکیدن چیزی میاد و کلی کاغذ رنگی روی سرم میریزه .

با تعجب به جرالد که رو به رویم ایستاده و یه کیک بزرگ دستشه نگاه میکنم . صدای چیک چیک دوربین اندرو میاد که با لبخند بزرگش کل لحظات رو ثبت میکنه .

کیسه خریدمو روی زمین میزارم و با چشمای قلب شده میرم سمت جرالد و بدون توجه به کیک توی دستش بغلش میکنم .

هری : « تو اومدی »

کیکو دست به نفر دیگه میده و دستشو پشت کمرم میزاره و من پاهامو دور کمرش حلقه میکنم .

جرالد : « واقعا فکر کردی واسه سالگردمون تنهات میزارم ؟ »

بلند میخندم و لباشو میبوسم .

اندرو : « هی . این کارا رو بزارید واسه وقتی کسی نیست »

انگشت فاکمو واسش بالا میبرم و بعد گذاشتن یه بوسه کوچیک از بغل جرالد میام بیرون .

پایان فلش بک

پلک میزنم و سعی میکنم اشکامو که واسه یادآوری خاطراتمون توی چشمام جمع شده رو نادیده بگیرم .

فلش بک

بلند تر جیغ میکشم و مثل اندرو بالا پایین میپرم ، لعنتی من عاشق زد ام (zeed , دیجیه ) و اگه به لطف همکار اندرو نبود ما الان اینجا نبودم .

دختر کناریمون روی دوش دوست پسرش نشسته و داره با تمام وجود میخنده چون زد دست اون لعنتی رو گرفت .

هری : « اندرو . لطفااا لطفااا . بزار روی دوشت بشینم »

اندرو نادیده ام میگیره درست مثل ده دفعه قبل که بهش گفتم .

یه پسر قد بلند با موهای مشکی میزنه روی شونم .

_ : « میخوای بری روی دوش من ؟ »

for you [l.s]Where stories live. Discover now