38

488 79 100
                                    


هری :

با حس اینکه یکی داره شونه ام رو میبوسه بیدار میشم ولی چشمامو باز نمیکنم .

لویی : « از تکون خوردنت معلومه بیداری . پاشو دیگه »

لبخند میزنم . من دیوانه شنیدن این لهجه غلیظم .

هری : « کمی بیشتر بوسم کن شاید بیدار شدم »

صدای خنده اروم لویی میاد و دوباره شروع میکنه بوسیدنم . هومی میگم و کمی میچرخم سمتش که متوجه یه چیزی میشم ، شت من لختم .

پتو رو میکشم روی خودمو و کمی از لویی فاصله میگیرم و خودمو با پتو میپوشونم ، اونم بلند میخنده .

لویی : « تو خیلی کیوتی »

فاصله رو کم میکنه و آروم میگه : « من قبلا جاهای بهتری رو دیدم هری . چیزی واسه خجالت نیست »

حس میکنم از خجالت قرمز شدم .

هری : « بس کن لویی »

لویی شیطون میخنده .

لویی : « چی رو بس کنم . این تو بودی که لخت اومدی توی بغلم خوابیدی نه من »

هری : « نخیرم . من فقط حمام کرده بودم و حوصله نداشتم لباس بپوشم »

لویی میخنده و از روی تخت بلند میشه .

لویی : « هرچی تو بگی ، پاشو دیگه لنگ ظهره »

قیافه ام رو مظلوم میکنم .

هری : « نمیشه کمی دیگه توی تخت بمونیم ؟ من خسته ام »

لویی : « چرا میتونیم ولی اون وقت من نمیتونم قول بدم دوست پسر خوشگلم رو نخورم »

هری : « پس منتظر چی هستی ؟ »

یه چشمک بهش میزنم .

لویی همونجور که زیر لب فوش میداد اومد سمتم و خم شد روم و لبمو محکم گاز گرفت قبل اینکه شروع کنه بوسیدنم .

منم با خنده همراهیش کردم .

بعد چند ثانیه لویی عقب کشید .

لویی : « تو کی اینقدر شیطون بودی من نمیدونستم ؟ »

دستمو روی صورتش گذاشتم و با شستم صورتش رو نوازش کردم .

هری : « فقط بوسم کن احمق »

لباسشو کشیدم و بوسیدمش . لویی خنده اش گرفته بود بخاطر رفتارمون .

لویی وسط بوسه هامون گفت : « هری ... *بوس* هری بسه *بوس* پسرا خونن »

کمی کشیدم عقب . الکس و اندرو نرفتن سرکار ؟ کمی سکوت کردم ، صدایی پچ پچ ارومی میومد و معلوم بود به جز ما کسی دیگه ام توی خونه اس .

هوفی کشیدم و یه بوس روی لب لویی گذاشتم .

هری : « فکر کنم باقیشو باید بزاریم واسه بعد ؟ »

for you [l.s]Where stories live. Discover now