Harry :
امروز واقعا روز مزخرفیه ، اصلا حوصله خودمم ندارم چه برسه به بقیه . اخه کدوم احمقی ساعت 9 صبح کلاس میزاره .
الان سر کلاسم و به هیچ کدوم از حرفای استاد توجه نمیکنم ، نایلم بعد اینکه بهش گفتم حوصله اش رو ندارم با اخم داره جزوه مینویسه .
دیشب به اندرو پیام دادم ولی جوابم رو نداد . اون همیشه جوابم رو میده . حس خیلی بدی دارم .
بالاخره کلاس تمام شد . داشیم وسیله هامونو جمع میکردیم که دیدم نایل هنوزم اخم کرده .
با بی حوصله ترین حالت ممکن بهش نگاه کردم .
هری : « نایل بس کن چیزی نگفتم که . امروز اصلا حالم خوب نیست »
نایل : « چیه نکنه باز پریود شدی داری پاچه منو میگیری »
از کنارم رد شد و از کلاس رفت بیرون . خوب فکر کنم گند زدم و نایل حسابی ناراحته . رفتم دنبالشو توی راهرو نگهش داشتم.
هری : « میشه بریم قهوه بخوریم من هنوز صبحانه نخوردم »
نایل : « تو که حوصلمو نداشتی پس تنهایی برو »
با بیچارگی نگاهش کردم.
هری : « خواهش میکنم نایل »
نایل وقتی دید اینقدر پریشونم گفت : « چی شده هری؟»
هری : « میشه توی کافه حرف بزنیم »
نایل : « باشه »
با نایل رفتیم کافه پیش دانشگاه روی یه میز دو نفره پیش پنجره نشستیم .
لویی با یه لبخند اومد سمتمون انگار امروزم شیفت اونه.
لویی : « سلام بچه ها . چی میخوردید ؟ »
حوصله نداشتم پس فقط زیر لب یه سلام کردم . نایل که اوضاعو دید.جای من با لبخند گفت : « سلام لویی . میشه واسمون دو تا قهوه بیاری یکیشون با شیر و شکر اضافی باشه و یه پنکیک و یه کیک شکلاتی لطفا »
لویی که دید جو سنگینه یه باشه حتما گفت و رفت .
نایل نگاهم کرد و گفت : « بگو چی شده ؟ »
هری : « چند روزه از اندرو خبر ندارم . دیشبم بهش پیام دادم جوابمو نداد . حس خیلی بدی دارم »
نایل : « شاید سرش شلوغه هری . احتمالا دیشبم خواب بوده که جوابتو نداده ، چیزی نیست نگران نباش »
هری : « پس چرا تا الان جوابمو نداد الان ساعت 11 ونیمه و باید سرکار باشه پس حتما بیداره »
نایل وقتی دید خیلی نگرانم دستمو گرفت تو دستش و یه لبخند مهربون زد .
نایل : « چیزی نیست هری . اگه اینقدر نگرانی چرا بهش زنگ نمیزنی ؟ »
YOU ARE READING
for you [l.s]
Fanfictionقرار نیست ، زندگی کسل کننده کسی دچار یه تحول بزرگ بشه. قرار نیست ، عشق چشم کسی رو کور کنه . قرار نیست ، کسی بخاطر عشقش خودشو عوض کنه. #larry