7

630 109 72
                                    

Harry :

امروز واقعا روز مزخرفیه ، اصلا حوصله خودمم ندارم چه برسه به بقیه . اخه کدوم احمقی ساعت 9 صبح کلاس میزاره .

الان سر کلاسم و به هیچ کدوم از حرفای استاد توجه نمیکنم ، نایلم بعد اینکه بهش گفتم حوصله اش رو ندارم با اخم داره جزوه می‌نویسه .

دیشب به اندرو پیام دادم ولی جوابم رو نداد . اون همیشه جوابم رو میده . حس خیلی بدی دارم .

بالاخره کلاس تمام شد . داشیم وسیله هامونو جمع میکردیم که دیدم نایل هنوزم اخم کرده .

با بی حوصله ترین حالت ممکن بهش نگاه کردم .

هری : « نایل بس کن چیزی نگفتم که . امروز اصلا حالم خوب نیست »

نایل : « چیه نکنه باز پریود شدی داری پاچه منو می‌گیری »

از کنارم رد شد و از کلاس رفت بیرون . خوب فکر کنم گند زدم و نایل حسابی ناراحته . رفتم دنبالشو توی راهرو نگهش داشتم.

هری : « میشه بریم قهوه بخوریم من هنوز صبحانه نخوردم »

نایل : « تو که حوصلمو نداشتی پس تنهایی برو »

با بیچارگی نگاهش کردم.

هری : « خواهش میکنم نایل »

نایل وقتی دید اینقدر پریشونم گفت : « چی شده هری؟»

هری : « میشه توی کافه حرف بزنیم »

نایل : « باشه »

با نایل رفتیم کافه پیش دانشگاه روی یه میز دو نفره پیش پنجره نشستیم .

لویی با یه لبخند اومد سمتمون انگار امروزم شیفت اونه.

لویی : « سلام بچه ها . چی میخوردید  ؟ »

حوصله نداشتم پس فقط زیر لب یه سلام کردم . نایل که اوضاعو دید.جای من با لبخند گفت : « سلام لویی . میشه واسمون دو تا قهوه بیاری یکیشون با شیر و شکر اضافی باشه و یه پنکیک و یه کیک شکلاتی لطفا »

لویی که دید جو سنگینه یه باشه حتما گفت و رفت .

نایل نگاهم کرد و گفت : « بگو چی شده ؟ »

هری : « چند روزه از اندرو خبر ندارم . دیشبم بهش پیام دادم جوابمو نداد . حس خیلی بدی دارم »

نایل : « شاید سرش شلوغه هری . احتمالا دیشبم خواب بوده که جوابتو نداده  ، چیزی نیست نگران نباش »

هری : « پس چرا تا الان جوابمو نداد الان ساعت 11 ونیمه و باید سرکار باشه پس حتما بیداره »

نایل وقتی دید خیلی نگرانم دستمو گرفت تو دستش و یه لبخند مهربون زد .

نایل : « چیزی نیست هری . اگه اینقدر نگرانی چرا بهش زنگ نمیزنی ؟ »

for you [l.s]Where stories live. Discover now