۴۲

271 28 13
                                    

لویی  :

لیوان اب رو میدم دست هری و ازش خواهش میکنم بخورش ، با دستش لیوان رو هول میده .
هری : 《 من خوبم لو ، کافیه 》

همینجوری که توی بغلم لم داده اینو  میگه و دوباره سرشو فرو میکنه توی سینم .
به بچه ها نگاه میکنم  که دارن وسط میرقصن برای خودشون و فکر نکنم حالا حالاها بخوان برگردن  خونه . نگران هریم امشب زیاده روی کرد و حالش خوب نیست اصلا .

اندرو  رو بلند  صدا میکنم  وقتی از دور باهم چشم تو چشم میشیم  ، با لبخند  میاد سمتم و به من و هری اشاره میکنه.

اندرو  : 《 میبینم که  حسابی  خوش میگذره  بهتون  》

یه لبخند  زورکی میزنم.
لویی : 《 میشه کلیدهای خونه ات رو بدی بهمون ، ما زودتر برمیگردیم  》

اندرو :《 ای شیطون ها میخواید از نبود ما سواستفاده  کنید ها ؟ هری خودش کلید داره .》

لویی : 《 اره یه  همچین  چیزی 》
آروم  هری رو صدا  میزنم  و ازش میپرسم کلید همراهته ؟ سرشو به نشونه ای اره تکون  میده  و دوباره  مثل بچه گربه ها  خودشو میماله بهم و چشماشو میبنده .

الکس : 《 با ماشین من برید ، ما با لیام برمیگردیم 》
سویچش رو  میده بهم .

توی جمعیت نگاه میکنم  ولی لیام و نایلی نمیبینم ، احتمالا یه جای خلوت درحال عشق بازین .

لویی : 《ممنونم الکس 》

الکس : 《 مشکلی نیست ، میخوای  باهاتون برگردیم ؟》

الکس هوشیار تر اندرو به نظر میرسه و برخلاف اندرو متوجه  حال هری میشه ، البته خود اندرو هم دست کمی از هری نداره  .

لویی : 《 نه خودم از پسش برمیام 》

سعی میکنم هری رو بلند کنم از روم ولی جوری که اون چسبیده به بغلم جدا کردنش سخته  .

لویی  : 《 هز ، پاشو عزیزم  میخوایم بریم خونه 》

هری کمی خودشو میکشه عقب ولی هنوز  دستاش دورم  حلقه  شده .

هری : 《 من جام خوبه لو ، یه کمی بیشتر بمونیم 》

موهاشو که  توی  صورتش  ریختن رو میزارم پشت گوشش ، از اینکه  پسر به این  گندگی  میتونه اینقدر  لوس و در این حال خواستنی باشه خنده ام میگیره.

لویی : 《 پاشو بیب ، توی خونه میتونی  هرچقدر دوست داری توی بغلم باشی بدون این همه  سر و صدا ، فقط من و تو . باشه هز ؟ 》

هری : 《 چه فایده داره وقتی تو حتی منو نمیبوسی لو 》

ناراحتی  از صداش  مشخص  بود .
سعی کردم کمی جدی باشم چون دیگه داشتم  کلافه میشدم .

لویی : 《پاشو هری، توی خونه راجبش حرف میزنیم 》

هری خواست  چیزی بگه ولی وقتی اخم  منو دید سکوت کردم و آروم  از توی بغلم بیرون  اومد .
با کمک اندرو و الکس ، هری رو سوار ماشین میکنیم و بعد خداحافظی با بچه ها به سمت خونه حرکت کردم  .

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 10, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

for you [l.s]Where stories live. Discover now