41

511 68 32
                                    

هری:

صدای کلید در اومد و بعدش اندرو درو باز کرد. از جایی که نشسته بودم میتونستم ورودش رو ببینم بعد اون الکس اومد داخل .

اندرو بعد در اوردن کفشاش اومد توی خونه و متوجه نگاه خیره من شد و بهم لبخند زد و اومد سمت بچه ها و با لیام و نایل دست داد.

اندرو : « خوش اومدید بچه ها، کی رسیدید؟ »

نایل : « یه ساعتی میشه رسیدیم »

اندرو روی مبل رو به روشون نشست.

اندرو : « خیلی سعی کردم امروز رو زودتر بیام ولی متاسفانه نشد»

الکسم بلاخره اومد سمتمون و بعد یه سلام کلی پیش اندرو نشست.

اندرو : « راستی بچه ها این الکسه، دوست پسرم. و الکس این لیام و نایلن دوستای هری و من »

اندرو بچه ها رو بهم معرفی کرد.

لیام : « خوشبختم از آشناییت راجبت شنیده بودم مرد»

نایل کمی سرخ شد و من سعی کردم خنده ام رو پنهان کنم چون میدونم نایل واسه چی سرخ شد.

الکس : « منم خوشبختم از آشناییت امیدارم چیزای خوبی بوده باشه»

لیام سرشو دوستانه تکون داد، نایل عملا توی بغل لیام قایم شده بود و چیزی نمی‌گفت و این خیلی بامزه بود.

هری : « نمیخواید لباساتون رو عوض کنید؟»

رو به سمت اندرو و الکس گفتم و به کت و شلواراشون اشاره کردم.

اندرو : « چرا باید آماده بشیم ماهم، راستی برنامه چیه؟»

هری : « قراره بریم کافه رویال»

اندرو سری تکون داد و گفت خوبه.

لویی کنارم ساکت نشسته بود و چیزی نمی‌گفت. کلا بعد جریان جرالد خیلی کم با اندرو و الکس صبحت میکنه.

الکس : «هری شامو چیکار میکنید؟ جایی رزرو کردی؟»

الکس یهویی ازم پرسید و خوب من به کل یادم رفته بود که واسه شام جایی رزرو کنم.

هری : « ای وای پسر یادم رفت زنگ بزنم بازیل واسه رزرو»

واقعا ناراحت شدم که همچین اشتباهی کردم. بازیل یکی از بهترین رستوان های ساحلی لندن بود.

الکس : « اشکال نداره، شاید بتونم یه میز بگیرم. ‌»

با ذوق نگاهش کردم و خوب تنها کسی که میتونه یه رزرواسیون دقیقه نودی داشته باشه فقط و فقط الکسه.

هری :  « ممنونم ازت»

الکس رفت با تلفن حرف بزنه، به لویی نگاه کردم که کمی اخم کرده بود و توی فکر بود. اروم جوری که فقط خودمون بشنویم ازش پرسیدم چی شده.

for you [l.s]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora