Harry :
از بغل اندرو اومدم بیرون و باهاش خداحافظی کردم و سوار قطار شدم
صندلیم رو پیدا کردم و روش نشستم از پشت شیشه واسه اندرو دست تکون دادم و واسش لب زدم که بره . ولی اون خندید و سرشو تکون داد .
تا وقتی قطار حرکت کنه بهش لبخند زدم . وقتی قطار حرکت کرد هندزفیریم رو گذاشتم توی گوشم و اهنگ مورد علاقه ام رو پلی کردم .
دوست داشتم بیشتر توی لندن پیش خانواده ام و اندرو میموندم ، ولی اول هفته اس و فردا کلاس دارم . پس باید برگردم به منچستر .
راستی من دانشجو سال دوم مهندسی شیمی دانشگاه منچسترم.
خیلی دوست داشتم که توی دانشگاه لندن ادامه تحصیل میدادم ، ولی خوب انگار نمراتم اونقدر عالی نبودن . اشکالی نداره دانشگاه منچستر اونقدر بد نیست ، محیط خوب و استادای خوبی داره ، خود منچسترم شهر بزرگیه . البته نه واسه کسی که توی لندن بزرگ شده.قطار بعد از سه ساعت رسید به منچستر ، از ایستگاه قطار سوار تاکسی شدم و به سمت دانشگاه رفتم ، جلوی خوابگاه دانشگاه پیاده شدم و کرایه رو حساب کرد .
در اتاقم رو با کلید باز کردم . چون یادمه آخرین باری که اینجا بودم هم اتاقیم نیت گفت که یه خونه پیدا کرده و قراره از خوابگاه بره .
راستش رو بخواید اوضاع مالی خانواده من بد نیست . مادر وکیله و پدرم حساب داره یه شرکت بزرگه ، میشه گفت وضع مالی خوبی داریم . ولی دلیل اینکه من توی منچستر خونه نگرفتم و توی خوابگاهم اینه که من تمام وقت ازادم رو برمیگردم لندن پیش دوستام و خانواده ام . تمام خوش گذرونی هام با اندرو و دوستامون تو لندنه ، پس نیازی به یه خونه توی منچستر ندارم .
رفتم توی اتاق ، برخلاف تصورم که یه مدت قراره تنها باشم یه سری وسیله جدید روی تخت نیت بود و چندتا جبعه باز نشده پایین تخت ، انگار هم اتاقی جدید دارم .
بیخیال فکر کردن به هم اتاقی جدیدم شدم . لباسام رو با یه شلوارک عوض کردم و خودمو روی تختم انداختم ، بخاطر سه ساعت نشستن توی صندلی قطار خسته بودم . پس کمی استراحت بد نیست .
گوشیم رو قبل خواب چک کردم . یه پیام از اندرو داشتم :
از Andrew :
رسیدی خوابگاه هری؟به Andrew :
اره کمی پیش رسیدم ، خواستم بهت پیام بدم که دیدم تو زودتر پیام دادی.از Andrew :
بلاخره هم اتاقیت رفت؟ نباید خامت میشدم و باهات میومدم ، میتونستیم کلی خوش بگذرونیم .به Andrew :
متاسفم که نا امیدت میکنم رفیق ولی یه هم اتاقی جدید دارم انگار .از Andrew :
چطوره؟ دیدش؟ چه شکلیه؟ خواهش میکنم نگو که اینم یه بچه درسخونه که قانون دوست اوردن توی اتاق ممنوع رو گذاشته .به Andrew :
هنوز ندیدمش ولی این دفعه عمرا همچین قانونی رو قبول کنم ، من دو ساله قول یه هفته اقامت رویایی توی اتاقم رو به دوستم دادم . نگران نباش اندرو این دفعه به قولم عمل میکنم .از Andrew :
قبلا هم زیاد اینو گفتی فرفری .به Andrew :
هی من دیگه فرفری نیستم ، الان یه پسر جذاب و سکسی ام .از Andrew :
حتما همینطوره که تو میگی کیوتی .به Andrew :
هی اذیتم نکن ، خسته ام ، کلی تو راه بودم .از Andrew :
باشه هریه جذاب و سکسی ، کمی استراحت کن .به Andrew :
مرسی رفیق.گوشیم رو گذاشتم روی زنگ واسه ساعت 8 که زیاد نخوابم ، چشمام رو بستم و بیهوش شدم .
با سر و صدای باز شدن کارتون از خواب بیدار شدم . کمی لای چشمام رو باز کردم و دو تا پسر توی اتاق دیدم .
سریع روی تخت نشستم و ازشون پرسیدم : « ااام شما کی هستید ؟؟ »
یکی از پسرا که از اون یکی هیکل تر بود گفت: « سلام من لیامم ، لیام پین هم اتاقی جدیدت »
یه لبخند گنده زد و به دوستش اشاره کرد و گفت: « این لوییه ، دوست من ، اومده توی باز کردن وسیله هام کمکم کنه »
دستشو پشت گردنش کشید و با کمی خجالت ادامه داد: « امیدوارم اینکه دوستمو اوردم توی اتاق ناراحتت نکرده باشه»
اون پسره که اسمش لویی بود انگار ، اخم کرد و گفت: « خیلی دلشم بخواد من توی اتاقتون باشم » به لیام نگاه کرد و ادامه داد : « اصلا چرا همچین حرف چرتی زدی»دیدم انگار واقعا داره بحثشون میشه . سریع گفتم: « من مشکلی با اینکه دوستات رو توی اتاق بیاری ندارم توی چی؟»
پسره که اسمش لیام بود گفت: « این عالیه منم ندارم »
بهش لبخند زدم و از روی تختم بلند شدم و پیرهنم که روی زمین بود رو تنم کردم ، متوجه سنگینی نگاهی روی خودم شدم ولی اهمیت ندادم ، خیلی زود شلوارکم رو با جین تنگم عوض کردم ، کیف پولم و کلیدم و گوشیم رو برداشتم و با یه خداحافظی کوتاه از اتاق زدم بیرون.
بهتره کمی تنهاشون بزارم تا لیام وسیله هاشو بچینه . منم توی این فاصله برم یه چیزی واسه شام بخورم .
تازه باید به اندرو هم میگفتم که بلیت تورش رویایش به منچستر و اتاقم اوکی شده .چپتر اول چطور بود ؟؟؟
فاطمه
![](https://img.wattpad.com/cover/151505191-288-k611386.jpg)
YOU ARE READING
for you [l.s]
Fanfictionقرار نیست ، زندگی کسل کننده کسی دچار یه تحول بزرگ بشه. قرار نیست ، عشق چشم کسی رو کور کنه . قرار نیست ، کسی بخاطر عشقش خودشو عوض کنه. #larry