Chapter 26 🔞

3.2K 366 574
                                    


اين قسمت اسمات ليان داره وسطاش :| اگه دوست نداريد نخونيد حوصله ندارم غرغر كنيد :| خودم وقتي نوشتمش اعصابم خورد شد حس خيانت ب هري ميكنم -_- حالا شمام غر بزنيد ب مولا دونه دونه انگشتتون ميكنم -_- فقط بخونيد و گوووووه نخوريد 🚫😂



-وااااااات ددددددددد فاااااككككك؟!

پاول با ديدن نتيجه ى بازى محكم روى پيشونيش زد و بدون توجه به اينكه لوسى اونجا روى مبل كنارشون نشسته و شاهد فيفا بازى كردن اون دونفره ، فحش داد. احتمالا اگه لويى اونجا بود گوش پاول رو ميبريد.

-انتظار نداشتى انقدر خفن باشم؟ سه دست خيلى بد ازم باختى...

پاول كلافه از سر جاش بلند شد و با يكى از پاهاش لگلدى نصيب مبل بيچاره كرد و چند بار دور خودش چرخيد.... بازى رو زيادى جدى گرفته بود و سه بار باخت براش خيلى زياد بود.

-بنظرم كه تو حواس عمو پاول رو پرت كردى...

لوسى همونطور كه يه اخم كوچولو و كيوت به زين كرده بود ، گفت... انگار كه انتظار داشت با اخم حساب كار دست زين بياد و متوجه بشه اينجا لوسى موهاى هركسى كه عموش رو اذيت بكنه ميكنه...

-واقعا كه اينجا كسى طرف من نيست...هرى منو تنها گذاشت با شماها ...

-نخيرم اگه هزى ام بود باز طرف منو عمو پاول بود...

قبل از اينكه زين و پاول واكنشى به لوسى و لحن بانمكش نشون بدن، ايان با حالتى داغون جلوشون ظاهر شد.

-لويى و هرى هنوز برنگشتن اونوقت شماها نشستيد بازى ميكنيد؟!

غريد و سريع پالتوش رو پوشيد و مال پاول رو هم روى پاهاش انداخت و گفت:

-پاشو بايد خودمون بريم دنبالشون ... تلفن هاشون در دسترس نيست!

-ايان...شايد فقط تو ترافيك گير كردن و يا خريدشون طول كشيده...

ايان دست پاول رو گرفت و محكم كشيد و با لحن عصبى اى سر برادرش فرياد زد:

-لطفا ايده نده پاول... انقدر دير كردن عادى نيست...و زين لطفا مراقب لوسى باش ما زود برميگرديم...

Dark StreetDonde viven las historias. Descúbrelo ahora