Chapter 37

1.9K 351 340
                                        


{🚫قبل از سلام و احوال پرسى و غرغر زدن سر من يه نگاه به قسمت ١٢ بندازيد... يه نكته ى ظريف داره كه تو اين قسمت ميفهميم نكته ى كلفتى بوده! و اينكه اين قسمت خودشم نكات ظريف داره كه بعدا كلفت ميشه پس اين قسمتو با دقت بخونيد 🚫}

با روشن شدن صفحه ى گوشيش اخم ريزى كرد و به اسم ظاهر شده روى صفحه خيره شد.

زين قصد نداشت تا مامان بازى هاش رو تموم بكنه؟ اگه همينطورى ادامه ميداد هرى قرار نبود سرى بعد خودشو براى زدن يه مشت تو صورت جذاب اون پسر، كنترل كنه!

-هرى؟

با صداى آشناى نايل بيخيال خيره شدن به صفحه ى گوشيش شد و اينبار نگاهش رو روى صورت دوستش نگه داشت.

-امشب افتضاح بنظر ميرسى.

-تقريبا هر شب همينو ميگى نايل.

-پس تصحيح ميكنم... چند وقتيه كه افتضاح بنظر ميرسى. هى... اين كافه واقعا احتياج داره تا با اون پيانوى لعنتى آشتى كنى و مشتريا رو شيفته ى اينجا بكنى.

-حق با توعه... متاسفم نايل... چند وقته درست و حسابى سر كار نميام ولى تو دارى...

-بس كن منظورم اين نبود!

نايل چشم هاش رو چرخوند و رو به روى هرى نشست.
هرى عذر خواهى ميكرد...
هرى آروم و بى صدا شده بود...
هرى كرم نميريخت و شيطنت نميكرد...
هرى واقعا اون هرى سابق نبود!

-واقعا مجبور نيستى حقوق فاكيمو بدى نايل... من درك ميكنم به هرحال اينجا اونقدر پر درآمد نيست كه بتونى انقدر بخشنده باشى.

-هرى! ميشه دهنتو ببندى و فقط بگى چه اتفاقى افتاده؟! هى هر سرى ساده از كنارش رد ميشدم اما امشب قرار نيست بدون اينكه بفهمم چى شده بذارم برى.

هرى پلك هاش رو روى هم فشار داد و به محض اينكه فيلتر سيگارش رو داخل جا سيگارى فشرد ، يك نخ جديد از جعبه اش در اورد و اون رو مابين لب هاش گذاشت و با فندك نقره اى رنگش روشنش كرد.

-نايل لطفا... نشو زين شماره دو. همون يه دونش واقعا كافيه.

-با زين بحثت شده؟هرى... اون شايد حرف زدن و ابراز علاقش مثل خودت افتضاح باشه اما ميدونى كه اون بهتر از هركسى تورو ميشناسه و واقعا براش مهمى.

-نه... نه... زين مسئله نيست... يعنى لااقل مسئله ى اصلى نيست.

-راجع به لوييه؟ براى همين امروز با اون وضعيت دنبالت ميگشت؟

Dark StreetWhere stories live. Discover now