S1 • part16

1.6K 326 19
                                    

گیج و مبهوت از چیزی که حس کرده بود پله ها رو یکی یکی پایین رفت و پشت در اتاقش رسید با شنیدن گفت و گویی از داخل اتاق در رو باز کرد و با دیدن فلور داخل رفت

تهیونگ رو سمت تخت هدایت میکرد و تهدیدکنان میگفت

+بعد از جشن خون محاکمش میکنم و میفهمم پشت این کارش نقشه ای پنهان بوده یا..

تهیونگ رو تخت نشست و با کشیدن دست مادرش مجبورش کرد کنارش بنشینه و با خنده گفت

+مانستر تقصیری نداشت من گیجش کردم

با چرخیدن نگاه تهیونگ به پشت سرش متوجه جیمین شد که جلو اومد و تعظیم کرد..فلور لبخندی به صورت نگرانش نشوند

+لازم به تعظیم نیست

لبخندش با فهمیدن خالی بودن اتاق محو شد

+چرا هنوز اینجا خالیه؟برات سفارش میدم تا..

+من راحتم

فلور متعجب از رفتار سرد جیمین که بی توجه سمت کارگاه تراشکاری کوچیکی که گوشه اتاقش راه انداخته بود رفت آروم و پچ پچ وار از تهیونگ پرسید

+حالش خوبه؟

تهیونگ آروم سرش رو تکون داد که فلور یکهو فریاد زد

+پس اون دوتا احمق کجان؟

تهیونگ هم هیجان گرفت و بلند گفت

+آه مامان خوب معلومه کجان..جشن خونه

+شوگا که گرگینس

تهیونگ لبخند غیرقابل کنترلی زد

+اون هرموقع لازم باشه پیداش میشه

فلور دستش رو دو طرف صورتش گذاشت و با فشار دادن لپ هاش رو جمع کرد

+عشق مامان بیشتر مراقب خودت باش..منو پدرت به اندازه کافی سرمون شلوغ هست

تهیونگ سریع دست هاش رو کنار زد و با چشم غوره ای به جیمین اشاره کرد ولی فلور بی توجه خندید و سمت در رفت و لحظه آخر به هردوشون نگاه کرد..جیمین که سرش مشغول تکه چوب جدیدی بود و تهیونگ نگاهش منتظر رفتن فلور

لبخندی زد و گفت

+هردوتون مراقب هم باشین..خیلیا چشمشون به شما دوتاست

با بسته شدن در تهیونگ نفسش رو بیرون داد و به جیمین نگاه کرد

+میخوای بومرنگ درست کنی؟

بلند شد و آهسته سمتش میرفت که با نگاه عجیب و سوال عجیب تر جیمین متوقف شد

+تو به بلوغ رسیدی؟

چشم هاش گرد شد و وقتی نگاه جیمین از صورتش به سمت پایین تنش میرفت فریاد زد و با دست هاش بدنش رو پوشوند که بازوش درد گرفت..جای قبلیش برگشت روی تخت پشت به جیمین خوابید و پتو رو تا سرش کشید

HOLY and UNHOLYTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang