گیج و مبهوت از چیزی که حس کرده بود پله ها رو یکی یکی پایین رفت و پشت در اتاقش رسید با شنیدن گفت و گویی از داخل اتاق در رو باز کرد و با دیدن فلور داخل رفت
تهیونگ رو سمت تخت هدایت میکرد و تهدیدکنان میگفت
+بعد از جشن خون محاکمش میکنم و میفهمم پشت این کارش نقشه ای پنهان بوده یا..
تهیونگ رو تخت نشست و با کشیدن دست مادرش مجبورش کرد کنارش بنشینه و با خنده گفت
+مانستر تقصیری نداشت من گیجش کردم
با چرخیدن نگاه تهیونگ به پشت سرش متوجه جیمین شد که جلو اومد و تعظیم کرد..فلور لبخندی به صورت نگرانش نشوند
+لازم به تعظیم نیست
لبخندش با فهمیدن خالی بودن اتاق محو شد
+چرا هنوز اینجا خالیه؟برات سفارش میدم تا..
+من راحتم
فلور متعجب از رفتار سرد جیمین که بی توجه سمت کارگاه تراشکاری کوچیکی که گوشه اتاقش راه انداخته بود رفت آروم و پچ پچ وار از تهیونگ پرسید
+حالش خوبه؟
تهیونگ آروم سرش رو تکون داد که فلور یکهو فریاد زد
+پس اون دوتا احمق کجان؟
تهیونگ هم هیجان گرفت و بلند گفت
+آه مامان خوب معلومه کجان..جشن خونه
+شوگا که گرگینس
تهیونگ لبخند غیرقابل کنترلی زد
+اون هرموقع لازم باشه پیداش میشه
فلور دستش رو دو طرف صورتش گذاشت و با فشار دادن لپ هاش رو جمع کرد
+عشق مامان بیشتر مراقب خودت باش..منو پدرت به اندازه کافی سرمون شلوغ هست
تهیونگ سریع دست هاش رو کنار زد و با چشم غوره ای به جیمین اشاره کرد ولی فلور بی توجه خندید و سمت در رفت و لحظه آخر به هردوشون نگاه کرد..جیمین که سرش مشغول تکه چوب جدیدی بود و تهیونگ نگاهش منتظر رفتن فلور
لبخندی زد و گفت
+هردوتون مراقب هم باشین..خیلیا چشمشون به شما دوتاست
با بسته شدن در تهیونگ نفسش رو بیرون داد و به جیمین نگاه کرد
+میخوای بومرنگ درست کنی؟
بلند شد و آهسته سمتش میرفت که با نگاه عجیب و سوال عجیب تر جیمین متوقف شد
+تو به بلوغ رسیدی؟
چشم هاش گرد شد و وقتی نگاه جیمین از صورتش به سمت پایین تنش میرفت فریاد زد و با دست هاش بدنش رو پوشوند که بازوش درد گرفت..جای قبلیش برگشت روی تخت پشت به جیمین خوابید و پتو رو تا سرش کشید
KAMU SEDANG MEMBACA
HOLY and UNHOLY
Fiksi Penggemar>name : Holy and UnHoly >couple : VMin / NamJin / suga×hyri >genre : fantazy(werewolf , vampire) / angst / >romantic / general >writer : farnoosh