من نمیدونم تو واتپد چه خبره...
هرچی که هست واقعا خسته شدم
:)))****
از توی کابینت ماهیتابه ی کوچیکی بیرون اوردم و روی گاز گذاشتم تا داغ بشه. قارچ و لوبیارو توش سرخ کردم و سراغ ریز کردن سیب زمینی ها رفتم.لویی :"میمیری عااااا....کمتر سر و صدا کنی؟"
مابین خمیازش گفت و چشمامو چرخوندم.
"صحت خواب! "
گفتم و لویی به بدنش کش و قوصی داد.
لویی :"دیشب کی اومدی خونه؟"
پرسید و به قارچ ها ناخونک زد و با قاشق به دستش زدم.
"نکن. بشین روی میز الان دیگه امادست. صبحونه و ناهارت و یکجا بخور "
بدون نگاه کردن بهش گفتم و سعی کردم اندازه های سیب زمینی ها یکسان باشن.
لویی :"یه تیکه ی کوچیک بود. باهام مثل بچه ها رفتار نکن."
بی حوصله گفت.
"مثل بچه ها رفتار نکن، تا مجبور نشم باهات مثل بچه ها رفتار کنم"
بدون هیچ فکری گفتم و به سرعت پشیمون شدم. تقصیر لویی نبود که از صبح فکرم درگیر بود. لویی به کابینت ها تکیه داد و دستش و به کمرش زد.
لویی :"مشکلت چیه اول صبحی؟"
"ببخشید. منظوری نداشتم. بشین الان منم میام."
گفتم و سیب زمینی های رو به قارچ و لوبیا اضافه کردم. صدای جلز و ولز غذا کل اشپزخونه رو برداشته بود. از پشت به کانتر تکیه دادم و به لویی نگاه کردم و به همه ی اتفاقایی که افتاده از روز اول، فکر میکردم. دلیلی نداشت که بخاطر درگیری های ذهنی که داشتم بخوام به لویی بپرم. بخاطر رفتار مزخرفم برای خودم متاسف شدم.
لویی :"دیشب با لوکاس چی شد هری؟"
دستی روی صورتم کشیدم و سوالش فکر کردم.
"هیچ چیز جدیدی نبود. همه ی چیزایی که فکرشو میکردم. یه مشت چرت و پرت قدیمی که مطمئنا صدتا دروغ ما بینش داره..."
سراغ تابه رفتم و محتویاتش و به هم زدم.
'من فقط تونستم فرار کنم هری... من حتی وقتی جیک روی زمین افتاد اونجا نبودم. قسم میخورم، من هیچکس و عزیز تر از لولا ندارم و بهش قسم میخورم اینقدر همه ی اینا سریع اتفاق افتاد که من حتی نتونستم پشت سرم و نگاه کنم.'
حرفای لوکاس توی سرم اکو شد. صداقت توی چی بود؟ کلماتی که از هر نظر منطقی به نظر میرسیدن؟ یا دستایی که بدون اضطراب بودن یا حتی چشمایی که هرگز دودو نمیزدن؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
Angel [L.S]
Fanfic[Completed] *Under edit* هری به خاطر دوست صمیمیش و تصمیمهای غلط اون وارد ماجرایی میشه که باید از تنها دارایی به جا مونده ازش مراقبت کنه. اما ورقها تکتک برمیگردن و میفهمه واقعیت هیچوقت اون چیزی نبود که فکرش رو میکرده. وقتی تنها چیزی که حس می...