سیگار دیگه ای روشن کردم و برای بار هزارم از اول تا اخر حرفای بیلی رو برای خودم مرور کردم.تک تک کلماتشو بالا اوردم و دوباره مزه مزه کردم اما هیچ چیزی دستم رو بند نکرد. کلماتش توی مغزم بی وقفه جولان میدادن و مغزم و از اینی که بود داغونتر میکردن.
"بعد سی و دو ساعت بالاخره حرف زد. اولش چرت و پرت میگفت. البته هنوزم چرت میگه. میترسم از غم دق کنه یا اصلا دیوونه شه. چون رفتاراش کم از جنون نداره. بهش ارامبخش دادم خوابه اما وضعش اصلا درست نیست. من که چیزی حالیم نمیشه، هیچی نمیدونم، بیخیال اون. لولا از همه چی خبر داشت. خودشم جزوی از نقشه بود. میگفت چند روز چند روز لوک رو میدیدن. اون همه رو برنامه ریزی میکرد و کم کم وظیفه هاشونو بهشون میگفت. اصلا قبل اینکه لوکاس نقشه ای داشته باشه لولا توی اون ساختمون به عنوان مستخدم کار میکرد. لوکاس ازش استفاده میکرد تا نقشه ی کامل خونه و ساعت ورود و خروجشونو هر کوفتی که از خونه میخواستن بفهمن این دختره احمق بهشون میگفت. حالا از خونه بگم. خونه مال یکی از سهامدارای یکی از شرکتای صادر کننده ی یک سری وسایلن. نمیدونم دقیقا چی و زیاد مهم نیست. اینجور که لولا میگه قرار بود اون شب که همه تو مهمونی تولد زن صاحب خونه، خارج از شهرن لوکاس وارد خونه بشه و یه سری مدارکو از اونجا کش بره. میگفت هرچیزی که نیاز داشتن و با کمک جیک گرفته بودن. از لوکاس جدا شده بودن و اون حرومزاده فرار کرده بود و قرار بود لولا از در پشتی جیک و بیرون ببره که بهش شلیک میشه و همونجا جیک میفته و لولا از همه جا بیخبر به من زنگ میزنه. نه کسی اونجا بود، نه سرایدار خونه ای، نه پلیسی، هیچی. لولا فقط گریه میکنه و میگه لوکاس کشتش اما اخه چرا. لولا میگفت حتی ما نمیدونستیم چی رو داره میدزده یا اصلا برای چی داره میدزده و میخواد باهاش چیکار کنه. هیچی نمیدونستیم فقط کار انجام میدادیم. اگر جیک خبر داشت لولا هم میدونست که لوکاس اینکار و کرده چرا لولا رو نگرفته بودن؟ هری من دیگه سرم داره میترکه. کل محله فهمیدن که جیک مرده. همه میگن دزدی کرده و پلیس زدتش. حدس بزن مضنون اول پرونده کیه؟ لولا! میفهمی؟ لولا! لولا که فرار کرده. بابا اول به من گفت و من یه عالمه مجبور شدم جلوی اون ادا در بیارم که چیزی نمیدونم و گریه کردم. بابا گفت همه چیز علیه لولاست. اون مدارک رو دزدیده و کسی برادرشو که باهاش همکاری میکرده زده اما لولا فرار کرده. بابا زیاد چیزی نمیگه اما گفت خیلی زود میان از ما برای بازجویی. هردومون توی دزدی سابقه داریم هری. حتما یه بازجویی سخت خواهیم داشت. اما لولا چی؟ به نظر من اون به هیچ وجه نباید بره پیش پلیس. هیچ چیزی برای اثبات وجود نداره. حدالقل وقتی دستمون به هیچ جا بند نیست نمیتونه دیده شه. ولی اینجا هم نمیدونم چقدر میتونه قایم شه. یا شایدم باید همه چی رو به پلیس بگه. بگه که توی قتل جیک نقشی نداشته و همش تقصیر لوکاس بوده. اونجوری مطمئنا میندازنش زندان. هری ما باید چه گهی بخوریم؟"
KAMU SEDANG MEMBACA
Angel [L.S]
Fiksi Penggemar[Completed] *Under edit* هری به خاطر دوست صمیمیش و تصمیمهای غلط اون وارد ماجرایی میشه که باید از تنها دارایی به جا مونده ازش مراقبت کنه. اما ورقها تکتک برمیگردن و میفهمه واقعیت هیچوقت اون چیزی نبود که فکرش رو میکرده. وقتی تنها چیزی که حس می...