04/ September/2020 - Friday
Published at : 9:30 pm.
۱۳۹۹/۰۶/۱۴ - جمعه - ساعت نُه و نیم شب.
.
سلام
یهچیزی میخواسم بگم... نظرتون چیه اکانت خودمو فالو داشته باشین که وقتی توی مسیجبورد پیام میدم متوجه بشین؟ ^^
خیلی چرت و پرت نمیگم فالو کنین بعضی حرفام مهمه و اطلاعیه و اینا محسوب میشه...عا درضمن.. ووتا به لطف ووتدهندگان جدید، رسید. ^^
درنتیجه پارت 18 هم پشت سر این پارت، همین الان آپ میشه.🔥✨واسه همه ووتدادناتون آفرین...
فهمیدم داستانو دوست دارین و برای ادامهش مشتاق هستین و کلی خوشحال شدم.
اونایی که جدید اومدین هم، ولکام ^^ ✨.
.
💢 اسپویل ابتدای پارت : پرز و پراتونو آماده کنین سقوط آزاد برن. ؛).
.
✷✵ مانی ✵✷
چشمامو باز کردم.. بمحض اینکه متوجه موقعیت شدم، مث جت بلند شدم نشستم و دور و برمو نگاه کردم....روی کاناپه خوابیده بودم و ریخت نحس مرصاد هم درست جلوم، روی تخت، لای یه کوه پتو و بالشِ نرم و شاهانه بود.
صحنههای دیشب واسهم تداعی شد.. لعنت بهت عوضی واقعا دیشب مجبورم کرد براش..
خدایا! ازت متنففففرممممم بشررررر!!!! بیشتر از هرچیز و هرکسی توی این دنیا و حتی بیشتر از حافظهی کوفتیم که لج کرده بود و برنمیگشت سر جاش!
سریع از جام بلند شدم. فکمو تکون دادم. خیلی بهتر از دیشب شده بود. دیشب بعد از اینکه کارش تموم شد و دستگاه کوفتیشو از دهنم خارج کرد، فکم خشک شده بود و از طرفی انقدر درد میکرد که جونم بالا اومد تا تونستم فشار بیارم و ببندمش! تازه اونم به کمک دستام!
اما همین که فهمیدم قصدش تا همون حد بوده و کارش باهام تموم شده، هم اینکه باورم نمیشد و هم اینکه داشتم از خوشحالی بال درمیاوردم!
خواستم برگردم اتاق، که با اون صدای تخمی نحسش دوباره تهدیدم کرده بود : اگه پاتو از اون در بیرون بذاری برت میگردونم روی همین تخت و سه بار از جلو و عقب میکنمت! »
و درسته من ازش متنفر بودم و دلم میخواست تا حد امکان باهاش لج کنم و اطاعت از دستورات مزخرفش واسهم مث خط انداختن روی رگم، دردناک بود، اما قطعا عقلم کامل بود!
من با توجه به قیافهم، حدود هفده هجده سال سن داشتم و قرار نبود مث یه بچهی تخس دوازده سالهی لجباز رفتار کنم و خودمو به فاک بدم!
پس مث یه بچهی خوب برگشتم و رفتم روی کاناپه خوابیدم و خودمو مچاله کردم. یه جور حالت دفاعی بود واسهم.... پوزخندش باعث شد بازم صحنهای جلوی چشمام جون بگیره.. دقیقا مثل الان.. من روی کاناپه خوابیده بودم و اون با پوزخند نگام میکرد....

YOU ARE READING
☾✵Learn To Obey✵☽
Mystery / Thriller❌❌متوقف شده❌❌ ⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔ ⛓🔱❗️Learn To Obey❗️🔱⛓ ⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔ *# یاد بگیر اطاعت کنی #* شخصیتای داستان مانی (یه پسر ترنس) و شیرین (یه دختر آروم با موهای قهوهای روشن و چشمای عسلی) هستند که توی یه پارتی دزدیده میشن و سر از عربستان درمیارن...