🌵ᴄʜᴀᴘ 18🥀

223 28 19
                                    

04/ September/2020 - Friday
Published at : 9:40 pm.
۱۳۹۹/۰۶/۱۴   - جمعه - ساعت نُه و چهل دیقه‌ی شب

سلام :))
خعب، من یه کاری کردم...😀
یعنی در واقع سه‌تا کار! 😁
چیکار؟

اهم اوهوم خیلی خب...
اول اینکه.. اسم گذاشتم واسه‌تون گوگولیا!
اسم خواننده‌های *لتو* زین‌پس، هستش *لوتوز*
یعنی زین به بعد اگه خواستم صداتون کنم، میگم «چطورین لوتوزیا». خوبه؟؟

دوم اینکه، سه‌شنبه یه اپیزود آپ کردم اون اول اول، با مضمون «پیش‌گفتار». کلن‌دِه واسه کساییه که جدید میان ولی شماها هم اگه خواستین یه نگاهی بهش بندازین. ^^

و آخرین خبر این است کهههععع...
کانال تلگرام راه‌اندازی شد! ^√^
اینو توی مسیج‌بورد گفته بودم قبلا.
ولی آیدیش هنوز آماده نشده بود، که الان آیدیشم گذاشتم دیگه.
اگه خواستین برین توی چنل جوین بدین.
پی‌دی‌افای داستان رو با کلی ذوق و خوش‌سلیقگی درست کرده‌ما!
برید ببینید و بَه‌بَه و چَه‌چَه کنید.😁
(آیدی توی مسیج‌بورده)

خلاصه که اهل بوس‌بوس و لاو یو آل گفتن نیستم اصن ولی همین یه بار، بوس رو کتف‌هاتون، اونجایی که بال‌های پنهونی هر دختری قرار داره و خیلیاشون خودشونم نمیبیننشون...:)
فرشته‌های سقوط‌کرده‌ی کی بودین شماها؟... ^^

.
.

**** شنبه ****
✷✵ مانی ✵✷
صبح بخیر زندگی!
امروز روز خوبی بود چون قرار بود من شیرینمو ببینم!

خب.. با توجه به تقویم، امروز شنبه بود! شنبه هم که روز تعطیل محسوب میشه، نه؟! خارجیا اینطوری‌ان دیگه؟!
اوه اما اگه عربستانیا اینطوری نباشن و مث ما پنجشنبه و جمعه تعطیل باشن چی؟! اوه فاک! چرا دیروز به این موضوع فکر نکرده بودم؟! آها خب دیروز هم جزو اعتصاب سه روزه‌ی من بود! البته اعتصاب خودکار!

یه لحظه به خودم اومدم.. گفتم عربستانیا مث ما؟! خب، بهم گفته بودن که ایرانی‌ام و خب معلومه که من از اولشم خودم میدونستم ایرانی‌ام اما.. از کجا میدونستم که ایرانیا پنجشنبه و جمعه تعطیلن و خارجیا شنبه یکشنبه؟!
اوه خدایا ضمیر ناخودآگاهم دیگه داشت منو زهره ترک میکرد!!

بهرحال، فاکی براش گرفتم و از جام پریدم.. قبل از اینکه به در برسم، یهو سرم گیج رفت و افتادم زمین..

همون موقع در کوفتی باز شد و مرصاد اومد تو. تا منو دید، سینی توی دستشو با هول گذاشت روی میز و اومد بلندم کرد. نشوندم روی تخت....
نمیخواستم ضعیف جلوه کنم سعی کردم خودمو عادی نشون بدم....

+ نمیخواد نقش بازی کنی احمق! بجاش با بدن بدبختت درست رفتار کن! »
با حرص درحالیکه بازومو تقریبا با فشار داشت له میکرد، غرید.

- آخ دستمو ول کن! »
وقتی دردِ فشار وحشیانه‌ی دستش غیر قابل تحمل شد، به ناچار گفتم..

☾✵Learn To Obey✵☽Where stories live. Discover now