🌵ᴄʜᴀᴘ 26-1🥀

242 33 24
                                    

27/October/2020 - Tuesday
Published at : 10:30 p.m.

۱۳۹۹/۰۸/۰۶ - سه‌شنبه - ساعت ده و نیم شب.

‼️حرفای قبل از شروع پارت رو بخونید کاملا مهمه!‼️
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

سلام🍰🍨
این پارت، فوق‌العاده طولانی و بلنده و من به معنای واقعی کلمه سرش ته کشیدم از لحاظ انرژی و خلاصه سنگ تموم گذاشتم... به دلایلی، دوبخشش کردم. پارت 1-26 رو امشب و پارت 2-26 رو جمعه آپ میکنم.
غر نزنید که چرا دو بخشش کردم. همینطوریشم از چهارتا پارت بیشتره حجمش.

احساسات جدیدی قراره حینش تجربه کنید.
تا اینجا خیلی جزئی و کوتاه به افکار و احساسات درونی مرصاد پرداخته بودم ولی توی این پارت بخش بزرگی رو رونمایی کردم...
و از صبح جمعه درگیرشم با اینکه از قبل هم الگوی کلیش رو آماده کرده بودم. و خب رسما اندازه‌ی سه-چهارپارتِ بلند، ماجرا دربَرداره...

این موضوعو توی مسیج‌بورد هم گفتم و هرکس که فالو کرده باشه اکانت واتپدمو، متوجهش شده. بقیه هم، خب میخواستین فالو کنید اینکه تقصیر من نیست.🙂🤷🏻‍♂️
من از قبل‌تر بهتون گفته بودم.
بیشتر از یک‌بار هم گفتم...💁🏻‍♂️

لذت ببرید...💫
ووت و کامنت حین خوندن فیک، یادتون نره.
نذارید خستگیش برام بمونه.. خب؟
وگرنه احتمالش هست تصمیم بگیرم یک‌هفته رو کامل به خودم مرخصی بدم...
جدی میگم. چهارروز تمام سرش انرژی گذاشتم و واقعا خسته شدم. پارتِ فوق‌العاده سختی بود برام...

خلاصه که بچه‌های خوبی باشین، هوم؟^^

.......................................................

آها، این پارت قشنگمون، اون اواسطش دوبار صحنات مثبت بچه داره. البته دومین بارش، توی پارت 2-26 هست.
خلاصه که :
🔞هشدار اسمات🔞

........................................................

✷✵ مانی ✵✷
- اومممم........ »
دستمو سریع بردم پایین و چیزی که داشت پوست شکممو قلقلک میداد، رو چنگ زدم....

اما بعد با حسِ اینکه اون چیز، یه دست مردونه‌ست، سریع چشمامو باز کردم و نشستم اما با ضرب لبای مرصاد دوباره خوابونده شدم روی تخت. زدم به سینه‌ش تا بذاره بلند شم اما مچمو گرفت و نگهش داشت.

+ آروم بگیر. »
بعد از اینکه بلاخره بهم فرصت نفس کشیدن داد، گفت.

دستشو سُر داد روی گردنم.... چقد داغ بود لامصب! من خودمم همیشه بدنم داغ بود ولی این دیگه غیر قابل تحمل بود داغیش! آتیش بود! آتیش!!

دستشو برداشتم.
- خیلی گرمی.... »
لبخندی زد و با یه لحن هات گفت : این حرارت بخاطر توئه! »
یکم نگاش کردم و بعد کل صورتم از چندش جمع شد!!
- اَااه حااالمو به هم زدی!! » (پارسی)

☾✵Learn To Obey✵☽Donde viven las historias. Descúbrelo ahora