08/03/2021 - Monday
Published at 10:00 p.m.
۱۳۹۹/۱۲/۱۸ - دوشنبه - ساعت ده شب..............................................................
✷✵✷✵✷
سلام. امیدوارم خوب باشید.
بزودی تولد دلیل زندگیم میرسه. لطفا روز تولد خوبی رو براش آرزو کنید. مرسی.^^🎂🍰امیدوارم از پارت جدید لذت ببرید.💫
.............................................................◇ فصل سوم ◇
****سه ساعت بعد - اول شخص - مرصاد ****
فاک!!!!
یعنی فاااک مانی خدا لعنتت کنه! چی شده بود لعنتی!!فقط ماتبرده خشکشده وایساده بودم و بِر و بِر نگاش میکردم....
حتی نمیدونستم دارم نفس میکشم یا نه!!
اون.. اون لعنتی باید به فرشته میبود!! یه فرشتهی سقوط کردهی لعنتی!تیپش.. فکر نمیکردم اینقدر عالی بشه! یعنی.. میدونستم محشر میشه حتی تصورشم کرده بودم ولی بازم جا خورده بودم از بس خوشگل شده بود!
برای بار هزارم تیپشو از بالا تا پایین از نظر گذروندم...
فرقشو کج زده بود و با یه گیرهی نقرهای، سمت حجیمتر موهاشو مرتب کرده و عقب داده بود و موهاش یکم از اون حالت پریشون و وحشی همیشگی خارج شده بود.یه چوکر مشکی دور گردنش بود که یه آویز خفاش کوچولو داشت.
پیراهن پسرونه با بیلرسوت دخترونه....
جورابای نیمساق پسرونه سفید با طرح ورساچ دَمش...
بوتای خردلیرنگ کَت...
یه گوشش یه پیرسینگ مشکی دایرهی ساده و اون یکی، یه گوشواره پیرسینگی کریستال آبی تیره....آستیناش بلند بودن و اثری از دستبند نمیدیدم.
و انگشتر هم فقط یه حلقه خیلی ظریف طلایی دستش بود...
خدایا درست مثل یه کاراکتر انیمهایِ فوق کیوت شده بود که از یه مانگای نوجوانان بیرون کشیده باشنش!فکرم به اینجاش نرسیده بود که اینطوری تیپ دخترونه و پسرونه رو با هم مخلوط کنه! و.. و آرایش ملیحش!! خدایا این دومینباری بود که با آرایش میدیدمش البته دفعهی اول که همون شب اول اومدنش بود و خط چشمش پایین ریخته بود و رژش هم تقریبا پاک شده بود... ولی بازم خیلی خیلی سکسی بود.
ولی الان فرق میکرد! آرایش ملیح و دخترونه. خط چشم قهوهای پررنگ پشت پلک بالا، مداد چشم قهوهای کمرنگ پایین چشمش زیر مژههای پرپشت و مشکیش... اثری از ریمل نمیدیدم و بنظرم نیازی هم بهش نداشت!
یه سایهی کرم قهوهای ملیح پشت چشماش....
و رژ فوقالعاده ماهرانهی صورتی که از داخل به بیرون لباش، پررنگ به کمرنگ میشد....
و نمیدونم پوستشو چیکار کرده بود که یهویی انقدر صاف و شفاف و درخشان بنظر میومد! چون بنظر نمیومد کرمپودری چیزی زده باشه...متاسفانه خیلی زور زدم! خیلی!! اما آخرش نتونستم خودمو کنترل کنم و حمله کردم سمتش. نیمقدم عقب رفت اما بهش رسیدم و طوری توی بغلم چلوندمش که صدای «آااعععخخ»ـش بلند شد و بازم نتونستم خودمو کنترل کنم و بازم بیشتر چلوندمش... جوری که استخوناش ترق ترق صدا دادند!..:)))
CZYTASZ
☾✵Learn To Obey✵☽
Tajemnica / Thriller❌❌متوقف شده❌❌ ⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔ ⛓🔱❗️Learn To Obey❗️🔱⛓ ⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔⚔ *# یاد بگیر اطاعت کنی #* شخصیتای داستان مانی (یه پسر ترنس) و شیرین (یه دختر آروم با موهای قهوهای روشن و چشمای عسلی) هستند که توی یه پارتی دزدیده میشن و سر از عربستان درمیارن...