پارت 6: شیطان در دام شیطان

786 81 233
                                    

*این پارت از زبان سباستین است*

" بوچّان مگه نگفته بودم دوست دارم دختر باشه؟"

خودش را به آن راه میزند و سوت زنان از کنارم رد می‌شود. حرصم میگیرد. مطمئنم اینکار را از قصد کرده است. آه این انسان‌های احمقِ پررو!

"فکر میکنید چرا تاکید داشتم بوچّان؟ میدونستم تعیین جنسیتش دست شماست. اون دقیقا همون شخصیتی رو میگیره که شما میخواید. و خواسته شما چی بود؟ دقیقا برعکسِ حرفِ من! فکر نمیکنید رفتارتون یکم بچگونه بوده؟"

" خوب به هرحال من یه بچه‌ام. بازی خسته‌کننده نمیشد اگه فقط کاری رو که تو گفتی انجام میدادم؟"

او به وضوح از این وضعیت لذت میبرد. با دیدنِ نیشخندش، دلم میخواد لب‌هایش را به هم بدوزم. شاید کمی زیاده روی باشد اما حداقل دلم خنک میشود‌. شاید هم روزی اینکار را کردم...

" به هرحال دلیل این رفتارت رو نمیفهمم. چه اهمیتی داره دختر باشه یا پسر؟"

رویم را از او برمی‌گردانم‌. البته که برایم اهمیت دارد و از این وضع اعصابم به هم میریزد. به هرحال یک بچه‌ی انسان هیچگاه نمیفهمد.

روحِ دخترها لطیف‌تر است حتی اگه نیمه‌شیطان باشند. میتوانستم از خوردنِ یک روحِ لطیف‌تر، کمالِ لذت را ببرم. اما حالا چه برایم مانده است؟ یک نیمه شیطانِ پسر!

حتی فکرش هم ناراحتم میکند. یک نیمه‌ شیطانِ دختر میتوانست بی‌نهایت لذیذ باشد.
آبی که ناخودآگاه از گوشه دهانم جاری شده است را پاک میکنم. نباید کنترلِ اوضاع را بیشتر از این از دست بدهم.

" از اسمش خوشت اومد؟"

سباستین برمیگردد و با چشمانی گرد او را مینگرد. جدی لازم بود همچین سوالی را بپرسد؟ سشیل؟ مگر قحطیِ اسم آمده بود؟
سعی میکند لبخند را بر صورتش حفظ کند.

" البته بوچّان. شما تو انتخابِ اسم حرف ندارید."

یه احمقم بهتر ازین اسم انتخاب میکرد. برداشته به اولِ اسم خودش *سِ* چسبانده و شده سِشیل. پس ابهتِ شیطانی‌اش چه میشود؟ اسم از این انسانی‌تر امکان نداشت.

" به هرحال بهتر نبود با من مشورت میکردید؟"

" برای چی با تو مشورت کنم؟ تمام مشکلاتم از گورِ تو بلند میشه. هرروز با سردرد و حالت تهوع بلند میشم. همش داره تو گوشم وزوز میکنه و روحم رو میمکه. اونوقت تو داری راست راست ول میگردی برا خودت. تنها کاری که کردی این بود که اونو درونم..."

ماجراهای من و بوچّانWhere stories live. Discover now