شیل پشتِ میزش نشسته و به صندلی تکیه داده است.
- دسر رو بیار. دلم داره ضعف میره.
سباستین لبخندی میزند و چنگال را به سمت دهان شیل میبرد.
- خیلی وقته دسر رو آوردم. شما انقدر مشغول درس بودید که متوجه نشدید. دهنتون رو باز کنید و بگید آاا
شیل لبهایش را به هم میفشارد. حوصله بحث کردن را ندارد. چشمانش را میچرخاند و بدون نگاه کردن به چهره سباستین، کمی دهانش را باز میکند. همین حالا نیز میتواند قیافهی از خود راضیاش را تصور کند.
- مزهاش چطوره بوچان؟
شیل به سردی جواب میدهد
- با همیشه فرق داره.
سباستین با حالتی ناراحت، اشکی خیالی را پاک میکند.
- بوچان من حس میکنم شما علاقتون رو نسبت به من از دست دادید. این دقیقا همون کیک توتفرنگیایه که همیشه عاشقش بودید. چطور میتونید بگید بدمزه شده؟ من اینو با عشق پختم...
شیل چشمانش را میبندد و حرفش را قطع میکند.
- آه خدایا نگفتم بد شده. انقد فیلم بازی نکن. فقط مزهاش مثل همیشه نیست. یه جورایی عطرش کمتره. خیلی کمتر...
- واقعا اینطوره؟
شیل نفسهای گرمی را روی گونهاش حس میکند. چشمانش را به سرعت باز میکند و سباستین را در یک قدمی خود میبیند.
-چ...چیکار میکنی؟
چشمان سباستین به سرخی میزند.
-فکر میکنم تا الان متوجهِ یه سری تغییراتتون شدید. لازمه دوباره اتفاقی که افتاده رو براتون تشریح کنم بوچّان؟
شیل احساس میکند صورتش در حال آتش گرفتن است. چطور میتوانست در این وضعیت از او توضیح بخواهد؟
- فقط میدونم منو درگیر مسائلی کردی که به من مربوط نبوده و جونمو به خطر انداختی. این برخلاف قراردادمون نیست؟
سعی میکند قیافهاش حق به جانب باشد اما موفق نمیشود. حسِ برهای را دارد که در مقابل گرگ است. برهای که هم میترسد و هم دلش از دیدنِ گرگ به لرزه در میآید!
سباستین یک دستش را روی شانه شیل میگذارد. صدایش در عین آرام بودن، تا عمقِ وجود رسوخ میکند.
- آه بوچان. فکر میکنید من جونِ شما رو به خاطرِ اون موجود به خطر میندازم؟ میدونم باید قبلش موافقت شما رو میگرفتم اما به این فکر کنید که با قدرتِ اون، چقدر به انتقام و هدفتون نزدیکتر میشید. مطمئن باشید نمیزارم اتفاقی براتون بیفته. تحملِ یکم سردرد که برای شما چیزی نیست، هست؟
شیل دستِ سباستین را از شانهاش پَس میزند.
- من برای انتقام هرکاری میکنم. هر قدرتی باشه تصاحب میکنم تا به هدفم برسم. حتی اگه قرار باشه یه شیطان درونم رشد کنه هم مشکلی ندارم چون از قبل روحم رو به شیطان فروختم.
YOU ARE READING
ماجراهای من و بوچّان
Fanfiction🖤فن فیکی متفاوت از انیمه خادم سیاه:)♡ 🖤رده سنی: +17 🖤ژانرها: شیاطین و شینیگامیای هات(والا که ژانره!) عاشقانه، کمدی، کمی ترسناک، فانتزی، اکشن، شوننآی، رازآلود، درام 🖤کاراکترها: تقریبا همه هستن:) حداقل لازمه دو تا فصل اولو دیده باشین. ولی هرچی ا...