<تاریخ: 11 اکتبر 1889>
<زمان: 9:06 صبح>" یه نامه از طرفِ ملکه؟"
" بله بوچان. چند ساعت پیش رسیده."
شیل آخرین تکه بیکن و تخممرغ را در دهانش گذاشته و چنگالش را روی ظرف میکوبد.
" چند ساعت پیش؟؟"خدمتکار بشقاب خالی را از مقابل او برداشته و کاسهی سوپ را جایگزین آن میکند.
" شما اونموقع حال مساعدی نداشتید..."" تووو..."
ظرف سوپ را وارونه میکند.
" تمیزش کن!"" ای وای بوچاااان"
میرین با عجله به جلو میپرد. پایش به مانعی نامرئی گیر کرده و با صورت به سمت شیل پرتاب میشود.سباستین آه میکشد. او عوض شدنی نبود! دستش را دور کمر او انداخته و او را در چند سانتیِ شیل نگه میدارد.
" بوچان این کار از شما بعید بود."
شیل با حرص رویش را برمیگرداند.
" گفتم که گشنمه. اونوقت همهی چیزی که جلوم میزاری سوپه؟"" استیک و غذاهای گوشتی چرب برای معده شما اونم این موقع صبح سنگینه!"
شیل بلند شده روی میز میکوبد.
" ولی بهت گفتم گشنمه خدمتکار احمق! واقعا نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟"یک ابروی شیطان از حرص به بالا میپرد.
" آنو... سباستین سان میشه... آه..."
نگاه سباستین به پایین میچرخد. هنوز میرین را در آغوش داشت. صورتش ازین سرختر نمیتوانست باشد!
به روی او لبخند میزند.
" لطفا بیشتر حواست رو جمع کن میرینسان. ما که نمیخوایم دوباره آسیب ببینی؟ بوچان به وجودت توی این عمارت احتیاج دارن. پس چرا فعلا نمیری یکم بیشتر استراحت کنی؟"
دست او را با مهربانی گرفته و به سمت خروجی راهنمایی میکند.
" آممم... من واقعا حالم خوبه میتونم به بوچان خدمت کنم."
سباستین دستش را رو پیشانی او میگذارد.
" هنوز یکم تب داری."
کنار گوشش زمزمه میکند.
" اصلا لازم نیست نگران چیزی باشی. تا شب استراحت کن و بعد من میام بهت سر میزنم."
"چ-چی؟"
سباستین با لبخند او را به جلو هل میدهد.
" چیزی نیاز داشتی بزار بدونم."
او را بیرون کرده و به سمت شیل بازمیگردد.در یک لحظه میز را تمیز میکند.
" پس یه چیز سنگینتر میل دارید... فقط لازمه یک لحظه صبر کنید بوچان."
لبخندش کاملا مصنوعی به نظر میرسید. در یک لحظه غیبش میزند.
" هی کجا رفتی؟ هوووی آ..."
" همینجام بوچان، پشت سرتون!"
شیل به عقب برمیگردد.
باز هم همان لبخند حرصآور...
" حالا لطفا به مقابلتون نگاه کنید."شیل دوباره برمیگردد. دهانش از تعجب باز میماند.
انواع و اقسام غذاهای دریایی و گوشتی مقابلش قرار داشت. در وسط آنها یک بره کباب شده بریان بسیار بزرگ با دورچینِ سبزیجات به چشم میخورد که میتوانست یک مهمانیِ کامل را سیر کند!
" باب میلتون هست؟ با کدوم شروع میکنید؟"
BINABASA MO ANG
ماجراهای من و بوچّان
Fanfiction🖤فن فیکی متفاوت از انیمه خادم سیاه:)♡ 🖤رده سنی: +17 🖤ژانرها: شیاطین و شینیگامیای هات(والا که ژانره!) عاشقانه، کمدی، کمی ترسناک، فانتزی، اکشن، شوننآی، رازآلود، درام 🖤کاراکترها: تقریبا همه هستن:) حداقل لازمه دو تا فصل اولو دیده باشین. ولی هرچی ا...