پارت 5: دو شیطان و نصفی

807 83 210
                                    

شیل به زیرِ میز می‌خزد.

"مسخره‌ است. از کِی تا حالا داریم بازی میکنیم... یعنی آلویس هنوز خسته نشده؟"

" البته که خسته نشدم. هرچی نباشه تو داری اذیت میشی. این خودش به اندازه کافی سرگرم‌کننده‌است"

آلویس با نیشی باز، به زیر میز میلولد و خودش را کنار شیل جا میکند.

" مجبور بودی بیای همینجا؟ عمارت به این بزرگی داری. نتونستی یه جا برای قایم شدن پیدا کنی؟"

آلویس کمی او را هل میدهد و برای خود جا باز میکند. زبانش را با تحقیر بیرون می‌آورد.

" به هرحال اینجا عمارت منه و اینم میزِ منه

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.

" به هرحال اینجا عمارت منه و اینم میزِ منه. ناراحتی جاتو عوض کن."

" هِی انقد فشار نده... لعنتی . فقط چون مجبورم دارم با این کارای احمقانت پیش میام. اینو فراموش نکن."

سعی میکند از آنجا خارج شود اما آلویس کاملا به او چسبیده است و نمی‌تواند تکان بخورد. با طعنه رو به آلویس میکند.

" میخوام همونطور که گفتی یه جای دیگه قایم بشم. البته اگه به هیکلت تکون بدی."

آلویس مانع او می‌شود.

" نوچ. نظرم عوض شد میتونی همینجا کنارم بشینی."

شیل آهی میکشد و چشمانش را میبندد.

" تو واقعا تعادل روانی نداری، داری؟"

آلویس به تندی جوابش را میدهد.

" به چه جرئتی توی عمارتِ خودم بهم توهین میکنی؟"

چهره‌اش از عصبانیت سرخ شده است.

" آه میتونه یه علت دیگه هم داشته باشه! نمیخوای من و کلود رو با هم تنها بزاری درسته؟"

پوزخندِ معنی‌داری میزند.

آلویس یقه شیل را میگیرد و او را به سمت خود میکشد. صورت شیل را تا اخرین حد ممکن به صورت خود نزدیک میکند. چهره شیل کمی درهم میرود اما پوزخندش هنوز پابرجاست.

ماجراهای من و بوچّانTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon