#4

874 174 20
                                    

آنا کلافه از ضرباتی که به در میخورد در رو باز کرد: بله ؟‌

با دیدن چهره ای که نمیشناخت فقط کلافه تر شد : زین نیست .

لیام ابرو بالا انداخت : از کجا فهمیدی ...

آنا نذاشت لیام جملش و کامل کنه : اینجا هر کی میاد با زین کار داره... زین نیست بعدا بیا ...

خواست در و ببنده که لیام با گرفت در جلوشو گرفت: کِی میاد؟

آنا برای لحظه ای چشم بست تا اعصاب از دست رفتش رو بر گردونه: نمیاد... نه حداقل امشب ...

دوباره خواست در رو ببنده که لیام دوباره جلوشو گرفت : شما باهاش چ نسبتی دارید ؟‌

آنا میدونست ته این سوال به کجا ختم میشه : من هیچ نسبتی با اون پسر ندارم بدهیتو از خودش بگیر .

و اینبار در رو محکم بست ‌. لیام لب گزید و با شونه هایی افتاده از اونجا دور شد.

شاید باید  بیخیالش‌میشد . شايد باید قید همه چی رو میزد و فقط میگفت اون دستگاه ها رو از خواهرش جدا کنن... ممکن بود الکساندرا دوباره از جا بلند شه ؟

برف زمستونی کم کم شروع به باریدن کرد و بی رحمانه به شهر حمله کرد ...

***
_زین ... زین...

زین چشم باز کرد .‌یکی داشت با ضربات پاش به پهلوی زین بیدارش میکرد . خسته و بی حوصله با صدای گرفته اش غر زد : دست از سرم بردار ...

_ زین...

با شناختن صدا در کسری از ثانیه چشمهاش رو باز کرد و سر جاش نشست .

فلیپ روی زمین نیم خیز نشست : کی ب تو اجازه داد شب اینجا بمونی ؟

زین نگاهی به پشت سر فلیپ انداخت . کریستین با لب های ورچیده و چهره ای متاسف نگاهش میکرد.

توجهش رو دوباره به فلیپ داد و سعی کرد لبهای قفل شدش رو از هم باز کنه . فلیپ فرصت جواب دادن رو به زین نداد از جا بلند شد و به سمت در رفت  : کارای پناهگاه و کردی؟

اینبار جواب دادن برای زین راحت تر بود بلند شد و دنبال فلیپ راه افتاد : بله...‌همه‌کاراشو کردم...‌ بعدش خسته شدم همینجا خوابم برد ‌

حقیقت این بود که نمیخواست با خواهر و برادرش رو به رو شه و مثل خیلی وقتای دیگه ترجیح داده بود همینجا بمونه . با اینکه خیلی وقتا فلیپ متوجه نمیشد اما گاهی هم مثل امروز گیر میفتاد. با اینحال فلیپ خیلی تو این مسائل سخت گیر نبود .

هر چی‌ این پسرا بیشتر محتاجش بودن منفعت بیشتری براش‌داشت.

فلیپ‌ پشت میز نشست : برنامه امروزت چیه ؟‌

زین جلوی میز ایستاد.‌ صدای قدم های کریستین پشت سرش رو شنید.

_ با مکس میرم .‌عصرم‌میرم رستوران.

eternal war   جنگ ابدی Where stories live. Discover now