#33

620 126 91
                                    

*ساعاتی قبل *

مگنس با عجله گوشی رو به مارگارت داد.
دختر در حالی که آدامس نعناییش رو میجوید و گوشی رو گرفت.

لباس‌های لش و مشکی رنگش و پیرسنگ های متعدد روی گوش و ابرو و لبهاش ، شخصیتش رو به خوبی توضیح می‌داد.  یا شاید این چیزی بود که دختر می‌خواست به دیگران القا کنه.

پشت صندلیش نشست و با لحن خسته ای پرسید :  فقط گوشی و باز کنم ؟ کدوم بخشش و میخواید ؟

مکس دستش رو  به صندلی دختر تکیه زد : آخرین شماره ای که باهاش حرف زده رو میخوایم.

انگشت‌های کشیده دختر روی کیبورد لغزید و دکمه ها رو یکی یکی می‌فشرد.

بلاخره بعد از چند  دقیقه به حرف اومد :

_ شماره سیو نشده میخونم ببین شماره رو میشناسی ؟
شماره رو با صدای بلند خوند و بعد به مکس و مگنس خیره شد .

مگنس جلو رفت‌: میتونی بفهمی شماره کیه؟

_ یکم طول میکشه و هزینه داره‌

مگنس سریع جواب داد : ایراد نداره.

مارگارت سر تکون داد و دوباره دستهاش رو روی کیبورد کشید ‌.

مگنس عقب رفت و روی راحتی نشست. 

مکس هم دنبالش رفت و رو به روش قرار گرفت : اگه...
مکس گفت و مکث کرد: اگه شماره رو پیدا کردیم... بعدش چی ؟

با تردید پرسید و به مگنس خیره شد . مگنس با تردید سر تکون داد : نمیدونم . ما فقط سه نفریم. راستی ادوارد نگفت کجا میره؟

مکس سر تکون داد : نه، فقط گفت یه جایی هست که‌ ممکنه  زین رفته باشه.

مگنس لب گزید و با نگرانی دعا کرد : کاش کارش گیر نباشه . کاش فقط گم و گور شده باشه . فرار کرده باشه.

_ خوش بین نباش مگنس . اون دزدیده شده و بعد ناپدید شده . امکان داره فرار کرده باشه و بعد پیش هیچ کدوم از ما نیاد؟ ... اگه پیش ما نیاد پیش...

چشم های مگنس گرد شد : چرا زود تر به ذهنمون نرسید ؟

مکس‌ابرو بالا انداخت : چی ؟

_ اگه فرار کنه ،‌ رفتنش پیش اون مردی که چهار سال پیش خریدش محتمل تر نیست؟

مکس اخم کرد و همون موقع تلفن مگنس زنک خورد .

_ بله ؟

مگنس با کمی‌اخم جواب داد و بعد صدای رافائل تو گوشی پیچید: هی مگی ...‌کجایی ؟

_ بنال کارتو وقت ندارم.

_ یه پسره اومده میگه‌داداش جکسونه... میخواد ببینه زین کجاست چون چند وقته دوستش با زین پریده و حالا نمیتونه دوستش و پیدا کنه .

مگنس نگاه کنجکاو مکس رو نادیده گرفت : دوستش کیه ؟ جکسون مگه داداش داشت ؟

تن صدای رافائل کمی پایین اومد

eternal war   جنگ ابدی Where stories live. Discover now