#11

747 152 46
                                    

زین رو به روی الیزابت نشست و پاش رو دراز کرد : چه خوشگل شدی امروز.

الیزابت خندید: پسره زبون باز . موندم با این زبون بازیات چرا هنوز سینگلی.

زیپ کوله اش رو باز کرد و دفترش رو سمت زین هول داد: مرتب نوشتم . یعنی سعی کردم مرتب بنویسم.

زین دفتر رو باز کرد و لبخند زد : فک کنم قابل خوندنه .

دفتر رو بست : چجوری یه دختر میتونه انقدر شلخته باشه ؟‌

الیزابت با لحنی مثلا دلخور جواب داد : ۹۹ درصد دخترا شلختن زین ... اون یه درصدم فقط گذاشتم که اگه یه دختر مرتب تو دنیا بود بهش ظلم نشه.

زین از ظرف الیزابت سوسیسی برداشت و به سمت چپش نگاه کرد : امم...ولی بازم به نظرم جذابن.

به وضوح دروغ میگفت. خودش خوب میدونست علاقه ای به جنس مونث نداره‌.

الیزابت ظرف رو جلو تر کشید تا پسر راحت باشه: معلومه که اینو میگی تو پسری ‌.‌راستی ... حالت خوبه ؟

زین سر تکون داد : خوب میشم .‌..

_ هی الیزابت...

الیزابت به سمت صدا چرخید . آماندا ، دختر چشم و ابرو مشکی و ریز جثه کنارش اومد : ببینم اون پسره رو میشناسی ؟

زین در حالی که به بحث بی توجه بود به غدای الیزابت ناخونک میزد .

الیزابت به لیام نگاه کرد . اون هم نگاهش به این سمت بود اما مشخصا به الیزابت نگاه نمی‌کرد.  نگاه سرخش روی زین ثابت شده بود. .

_ امروز اولین باره میبینمش ... همش داره ب تو نگاه میکنه .

زین سوسیس دیگه ای برداشت .

الیزابت لبخند مهربونی زد : اون بادیگاردمه ‌. میخوای برات جورش کنم ؟

زین شوکه شد: بادیگارد؟

چرخید تا رد نگاه دختر ها رو بگیره و کاش اینکار رو نمی‌کرد ‌...

نیمه سوسیس از بین لبهاش روی زمین افتاد .

*هر وقت من پولمو گرفتم تو میری پیش‌مامانت *

* بله یه ضربه دیگه...امشب بلک تایگر داره همه طرفداراشو خوشحال میکنه...*

نگاهش با کی قفل شده بود ؟‌بلک تایگر ؟

الیزابت و آماندا که متوجه نگاه متشنج اون دو شده بودند نگاهی به هم انداختن.

الیزابت خودش رو جلو کشید : زین... لیام و میشناسی ؟

لیام... پس این اسمش بود ‌‌‌...

هیچ وقت فکر نمی‌کرد دوباره ببینتش ... هیچ وقت فکر نمی‌کرد بخواد ببینتش... تمام خاطراتش از جلوی چشمهاش رد شد . مردی که حتی اسمش رو نمیدونست...
عشق یک طرفه ای که به آتش کشیدش. و قلبی که بعد از ۴ سال دیدنش همچنان به سرعت میزد .

eternal war   جنگ ابدی Where stories live. Discover now