مگنس وارد پناهگاه شد و چشمش بلافاصله به جیسون افتاد.
پسری که براش غریبه بود و روی راحتی های چرمی نشسته بود . به همین خاطر میتونست به راحتی حدس بزنه اون کسیه که ادعا کرده برادر جکسونه .
_ نمیدونستم جکسون برادر دوقلو داشته.
کنایه وار گفت و روبه روی جیسون نشست .
مکس با دیدن جیسون اخم کرد . این مرد رو میشناخت؟ به نظرش آشنا میرسید.
جیسون انگشتهاش رو در هم قفل کرد و کمی به جلو خم شد :
_موضوع جکسون و من نیستیم. موضوع اون زین هرزه اس که همیشه دردسره. اول جکسون و کشت حالا هم معلوم نیست لیام و کجا گم و گور کرده.
مکس که کنار مگنس ایستاده بود بلافاصله به حرف اومد : اونی که دزیده شده زینه .معلوم نیست دوست تو واسه چی خودشو چسبونده به زین که حالا اونم گم شده.
جیسون عصبی غرید : لیام فقط عذاب وجدان داشت اون احمق فقط میخواست موضوع چهار سال پیش و جبران کنه.
مگنس اخم کرد . چهار سال پیش؟
با فریاد مکس و بعد جهشش به سمت جیسون به خودش اومد و با گرفتن یقه پسر از پشت جلوش رو گرفت .
_ احمق عوضی تو اون نامردی هستی که اون شب با زین اون کار و کردی. تو و بلک تایگر حقتونه هر بلایی سرتون بیاد ولم کن مگنس... بذار دهنش و بگ...
مگنس دستش رو جلوی دهن مکس گذاشت و سعی کرد آرومش کنه : خیلی خب آروم باش. بیا فعلا رو پیدا کردن زین تمرکز کنیم .
مکس کمی آروم شد و شروع کرد به نفس نفس زدن .
احساس کرد نمیتونه اونجا رو تحمل کنه پس فقط قدمهاش رو به سمت در تند کرد و مگنس رو با جیسون تنها گذاشت .مگنس نفس عمیقی کشید و بعد رو به جیسون کرد:
_ فلیپ رو حتما میشناسی . اون زین رو چهار پنج سال پیشبه اریک فروخت و وقتی متوجه شد اریک دیگه زین رو نمیخواد سعی کرد اون رو بدزده .
دیشب فلیپ کشته شده . اما زین پیدا نشد.
ما هر جایی که به فکرمون رسید و گشتیم و حالا برادر زین ب ما پیام داده که اریک از جای زین خبر داره .بیا فعلا بریم اونجا تا ببینیم دوست تو کجاست .
از جا بلند شد و اهمیت نداد که جیسون پشت سرش میاد یا نه .
به هر حال تنها کسی که بهش فکر میکرد زین بود . نه آدم پستی مثل لیام یا جیسون.
جیسون اما از جا بلند شد . لیام براش شخص مهمی بود و به علاوه . میخواست مطمئن شه زین سالم از این قضیه جون سالم به در نمیبره.
نتیجه مشخص بود . لیام از این شرایط گیج کننده خلاص میشد و زین توی گرداب گیر میفتاد.
ESTÁS LEYENDO
eternal war جنگ ابدی
Fanfic[کامل شده] ziam 🔞 حالا اون اینجا بود ... در حالی که از دست رفتن باکرگی پسر ۱۶ ساله رو به روش رو تماشا میکرد ... بدون اینکه حرکتی کنه ... بدون اینکه نجاتش بده. **اسامی ذکر شده در داستان هیچ ارتباطی با اشخاص در دنیای واقعی ندارند و صرفا ، برای در...