در اتاق رو باز کرد و سرک کشید . با دیدن زین که چشم باز کرده با عجله داخل رفت : هی ... زین ...مردمک چشم های زین به سمت لیام چرخید . هیچ حسی رو بروز نمیداد. لیام با خودش فکر کرد احتمالا انرژی لازم برای عکس العمل نشون دادن نداره.
جلو رفت: خوبی ؟
نگاه زین همچنان قفل چشمهای شکلاتی لیام بود.
سرش رو به طرفین تکون داد. سنگینی عجیبی گلوش رو گرفته بود .لیام نگران اخم کرد : چرا؟ جاییت درد میکنه؟
زین دوباره سرش رو به طرفین تکون داد. لیامنگرانش بود ؟ این یه رویا بود ؟ یه توهم.
لیام گیج شد : میرم دکتر بیارم.
اما قبل از اینکه بتونه دور شه زین دست لیام رو گرفت.
لیام چرخید و قطره اشکی که از کنار چشم زین سقوط میکرد رو دنبال کرد . دیدن این حال زین حالش رو بد میکرد.کنار تخت نشست و با موهای زین بازی کرد: همه چی تموم شد باشه؟ الان دیگه جات امنه.
سعی کرد آرومش کنه اما با دیدم نگاه زین یاد بوسه اشون توی آزمایشگاه افتاد .
حسی که هیچ وقت فکر نمیکرد تجربه کنه و تردیدی که مثل خوره به جونش افتاده بود. زین نفهمیده بود چیکار کرده . پس بهتر این بود که چیزی به روش نیاره.
_ اینجا کجاست ؟لیام با شنیدن صدای زین به خودش اومد: اینجا...خونه منه... اتاق من.
زین به ملافه زیرش چنگ انداخت . اون روی تخت لیام خوابیده بود؟
_ تو واقعی ای ؟
لیام سر تکون داد. قلبش با دیدن پسرک رو به روش فشرده میشد. تنها کاری که از دستش بر میومد القای حس امنیت به زین بود. پس لبخند زد
_ اوهوم... واقعیم... میخوای نیشگونت بگیرم؟
زین سر تکون داد : اره.
لبخند لیام خشک شد . اوضاع بدتر از چیزی بود که فکر میکرد .نیشگون آرومی از دست زین گرفت: دردت اومد؟
لیام لبخند زورکی ای زد و به زیننگاه کرد که هق هق کنان سر تکون میداد .
از جا بلند شد و زین رو درآغوش کشید تا پسرک بی قرار رو آروم کنه.
_ هیشش...همه چی تموم شد باشه؟ الان دیگه جات امنه .
زین به پیراهن لیام چنگزد و توی آغوشی که مدت زیادی ازش محروم بود اشک ریخت.
_ لی ... من...
صداش ضعیف بود .
_ نمیخواد حرف بزنی باشه؟ فقط استراحت کن.
_ نه...من...
چطور باید میگفت؟ چطور باید اعتراف میکرد ؟
جواب هیچ کدوم و نمیدونست.
YOU ARE READING
eternal war جنگ ابدی
Fanfiction[کامل شده] ziam 🔞 حالا اون اینجا بود ... در حالی که از دست رفتن باکرگی پسر ۱۶ ساله رو به روش رو تماشا میکرد ... بدون اینکه حرکتی کنه ... بدون اینکه نجاتش بده. **اسامی ذکر شده در داستان هیچ ارتباطی با اشخاص در دنیای واقعی ندارند و صرفا ، برای در...