برای من، درد چیزی بود مثل نداستن. نداستن هرچیزی! نداستن علت هرآنچه که اطرافم رخ میداد. مثل تاریکی که اطرافم را دربرگرفته باشد و ندادم این تاریکی بخاطر نبود نور است یا نابینایی و ناتوانی چشمان من! چطور میتوانستم با مقاله ها و کتاب ها خودم را قانع کنم صدای نفس هایی که هربار میشنوم و سرمایی که در نزدیکی گوشت و پوستم حس میکنم، تنها توهمی از مغز ناتوان من است که نمیتواند دلیلی برای هرچیزی بیابد؟
و هرلحظه ، بیش از پیش دراین تاریکی بی بدیل، درد مکرر و اوهام آشنا، غوطه ور میشدم!-باور کنی یا نه، از آهنگات عوقم میگیره!
با شنیدن صدای جیهوپ، دست از نوشتن کشید و نگاهش رو به نیم رخ تراش خورده و زیبای پسری دوخت که با جدیت مشغول رانندگی بود و انگار نه انگار چند ثانیه پیش با لحن لوده ای از موزیک گلایه میکرد. جین با بیخیالی، کلمات رو زیر لب زمزمه کرد تا جوابی داده باشه:
-خب به کجام؟و دوباره سرش رو پایین انداخت و خودش رو با نوشتن افکار روزانه اش توی نوت گوشیش مشغول کرد. راستش، گاهی خودش هم قبول میکرد آهنگ هاش زیادی اعصاب خردکن میشن، طبیعی بود! صدای فریاد های پیچیده توی ملودی، باب میل هرکسی نبودن و اصلا خودش هم نمیدونست به چه دلیل، یکباره به متال علاقه مند شده. فقط میدونست، روزی که به آلمان اومد و وارد خونه ای شد که از طرف سازمان بهش داده بودن، یه جعبه پر از آلبوم، از بندهای بزرگ متال پیدا کرده و چندسال بعد خودش رو درحالی دید که شیفته ی این فریادها و سولو ها شده بود.
هوای جاده، گرم بود و تابیدن مصرانه ی آفتاب و موزیک بی کلام توی ماشین جیهوپ، بیشتر تحریکش میکردن تا چشماشو روی هم بذاره و بخوابه. صدالبته که مدتها بود شبها هم درست و حسابی نمیخوابید.
جلوی پلک های سنگین از خوابش رو نگرفت و دوست عزیزش رو با جاده تنها گذاشت تا بلکه زبون تیزش رو کمی کوتاه کنه. چشم هاش بسته شدن و دوباره توی تاریکی فرو رفت. انگار که وزنه هایی سنگین و داغ به پاها و دستاش وصل کرده باشن و با چشم ها و دهان بسته، بندازنش توی دریا! نه چیزی میشنید و نه چیزی میدید. فقط صدای فریادی میومد که اسمش رو صدا میزد. با التماس و مکرر:
-جین!
-جین بیا!
و کمی بعد صدای فریاد تبدیل به زمزمه هایی میشد که یکصدا باهم، جمله ای رومثل آواز فریاد میزدن:
-پدر تنهاست جین.
و در نهایت فریادی از ته دل که با عجز میخواست دستش رو بگیره:
-جین!!!!با وحشت چشم هاشو باز کرد و نگاهش به نگاه هوسوک گره خورد. ماشین ایستاده بود و سروصدای جمعیت به گوش میرسید:
-بیدار شو دکتر! رسیدیم. یک ساعته گرفتی خوابیدی.چشم هاش هنوزهم به نور عادت نکرده بودن. به سختی چندبار پلک زد و بعد پلک هاش رو از هم فاصله داد و اطرافش رو نگاه کرد. دور تا دور پر از تپه های خاکی بود و با وجود پرتوهای شدید خورشید وسط روز، همه لباس های کارشون رو پوشیده و مشغول رسیدگی به پروژه بودن.

STAI LEGGENDO
THEY - TAEJIN
Horror▫️Name : They (Green road guardian) ▫️Writer : Rednight ▫️Genre : Horror, Fantasy (Paranormal), Archeology ▫️Couple : Taejin ▫️Character : Kim Jin , kim Taehyung, Hope Schmitt جسمی آبستنِ گناه که به جا مانده و روحی که تقاص پس میدهد. درمیان جنگلی...