***
با صدای عجیبی مثل خشخش یا جویدن چیزی، از خواب پرید. هوا کمی روشن شده و گرگومیش بود. نمیدونست چرا، اما احساس خطر میکرد. به آرامی و بدون ایجاد کوچکترین صدایی، از روی زمین خشک بلند شد و به اطرافش نگاه انداخت.
به نظر میومد آتش به تازگی خاموش شده باشه چرا که دود زیادی ازش به آسمان بلند میشد. هرچقدر چشم چرخاند، تهیونگ رو ندید؛ پس گوشهاش رو تیز کرد و به دنبال صدا بهراه افتاد.
هنوز کمی راه نرفته بود که منبع رو پیدا کرد. از همون فاصله یک بز کوهی با شاخهای بلند رو دید؛ درحالیکه بز سرش رو فرو کرده بود توی چیزی غریب، مشغول غذا خوردن بود.
جلوتر رفت و متوجه صورت آشنای تهیونگ با چشمهای ترسیده و بی حرکت شد. اون چیز غریب، در واقع جسد یک انسان بود، بدن تهیونگ! شکمش پاره شده به نظر میومد و خون زیادی علفهای روی زمین رو سرخ کرده بود. بز حین خوردن اجزای داخلی بدنش، صداهای عجیبی تولید میکرد.ناخودآگاه و با وحشت قدمی به عقب گذاشت که صدای شکستن یک تکه چوب زیر پاهاش، باعث شد بز دست از خوردن بکشه و فورا سرش رو بالا بگیره.
حالا داشت مستقیما به جین نگاه میکرد. هوا روشن شده بود و نور خورشید از لابهلای درختها، به حیوان میتابید!چشمهاش یک دست مشکی بودن بدون هیچ سفیدی؛ قسمتی از دهان و ریش بلند و سفیدش، خیس از خون سرخ بود وخونابه، قطره قطره از صورتش میچکید روی جسد مقابلش.
انگار حتی میتونست صدای قطرههای خون رو هم بشنوه، یا حتی صدای جویده شدن گوشت، زیر دندانهای بزی که بدون کوچکترین حرکت همچنان میجوید و به جین نگاه میکرد.
نور درخشان خورشید، خونی که همه جا ریخته بود و آرامش حیوان، همه باهم شکوهی منزجرکننده و ترسناک ساخته بودن. اون موجود، حتی بیهیچ حرکتی، تجسمی از شرّ مطلق بود. انگار خود شیطان به جلد بز رفته و در ضیافت باشکوهی از خون و جسد، شرکت کرده باشه.
بهت زده، یک قدم دیگه به عقب برداشت که اینبار حیوان با قدمهایی سنگین، آرام و شکوهمند به سمتش اومد. احساس کرد مایع داغی روی دستهاش در جریانه؛ نگاه کرد. خون بود!
سرش رو دوباره بالا آورد، حیوان رفته بود. هنوز هم داغی خون رو روی دستهاش حس میکرد؛ این بار سرش رو پایین انداخت، بدن تهیونگ جلوی پاهاش بود و خودش رو در حالی پیدا کرد که مشغول خوردن گوشت جسده. اشکهاش آهسته میچکیدن روی گونهاش و نمیدونست طعم شور و عجیب دهنش، برای خونه یا اشک.
از خواب پرید. هوا هنوز تاریک بود و صدای سوختن چوبها نشون میداد آتش هم روشنه. نگاهش رو به اطراف چرخاند؛ تهیونگ کنار آتش نشسته و انگار داشت یک تکه چوب رو تراش میداد.
از روی زمین بلند شد و بیحرف به پسر نزدیک شد، مقابلش روبهروی آتش نشست و با صدایی که به خاطر خواب دورگه شده بود گفت:
-چرا نخوابیدی؟
ESTÁS LEYENDO
THEY - TAEJIN
Terror▫️Name : They (Green road guardian) ▫️Writer : Rednight ▫️Genre : Horror, Fantasy (Paranormal), Archeology ▫️Couple : Taejin ▫️Character : Kim Jin , kim Taehyung, Hope Schmitt جسمی آبستنِ گناه که به جا مانده و روحی که تقاص پس میدهد. درمیان جنگلی...