آنچه در گذشته خواندید
جین با یادآوری ماگ شکستهی توی آشپزخانهاش، نیشخند زد. دلش میخواست که تهیونگ راست بگه، اما اینطور نبود! گفت:
-و فکر میکنی جیهوپ، یه جایی در اعماق وجود خودش هست که میخواد من بمیرم؟
این بار تهیونگ شوکه شد و حرفی نزد! کمی که گذشت، نور چادرهای تیم باستان شناسی، گوشهای از جاده پدیدار شدن؛ همونطور که چشمش رو به نورهای زرد دوخته بود آهسته جواب داد:
-نمیدونم!***
ماشین رو نزدیک به بقیه ی ماشین های سازمان پارک کرد. خارج از شهر بودن و اون منطقه توی سکوت شب فرو رفته بود؛ اما پر بود از صدای خنده و صحبت اعضای تیم باستان شناسی.
نگاهش رو از شیشهی ماشین گرفت و به تهیونگ دوخت؛ پسر هم مشغول نگاه کردن به جین بود. یکهو دستپاچه شد و گفت:
-اینجاست؟
جین سرش رو به نشانهی مثبت تکان داد. میخواست حرفی بزنی که صدای جیهوپ از صندلی عقب بلند شد. درحالی که به یک دستش تکیه داده بود و با دست دیگش سرش رو میمالید، زمزمه کرد:
-سرم داره میترکه! چه خبره اینجا؟ چقدر خوابیدم؟تهیونگ با نگرانی فورا به سمت صندلی عقب خم شد. انگار واکنسشهای سریع پزشکی بود؛ عادت کرده بود در مقابل بیمارها، وقتکشی نکنه. مچ دست پسر رو گرفت و نبضش رو چک کرد:
-حالت چطوره؟
جیهوپ با تعجب نگاهی به پزشک انداخت:
-خوبم دکی! تو چطوری؟
جین اما خونسرد بود؛ به سمت عقب چرخیده و متفکر به گردنبند سفید نگاه میکرد. جیهوپ واقعا چیزی به خاطر نمیآورد، فیلم بازی نمیکرد و جین بهتر از هرکس دیگهای میدونست این رو. با آرامش عجیبی پرسید:
- چیزی یادت نمیآد؟
جیهوپ نگاه نگرانش رو به جین دوخت:
-تو خواب حرف زدم؟ اسم دختر دیگهای رو آوردم؟ به آریانا نمیگی که؟صورت جین پر از تاسف شد و سرش رو تکان داد:
-آدم نمیشی تو.
تهیونگ که به سختی جلوی خندهاش رو گرفته بود، دوباره نبض جیهوپ رو چک کرد! همه چیز طبیعی به نظر میومد و دمای بدنش هم برگشته بود. میخواست از وضعیت جسمیش بپرسه که جین پیشدستی کرد و گفت:
-اشمیت؟ راستی گردنبندی که گردنته... چقدر جذابه! میدونی که از اینجور چیزای آنتیک خوشم میآد! از جای خاصی خریدیش؟جیهوپ، نگاه سوالی به جین و بعد به گردنبند انداخت. سنگ سفید رو بین مشتش گرفت و متفکرانه اخم کرد:
-راستش خیلی محو یادمه... نمیدونم چرا، شاید برای بیخوابیه! اما... مگه تو بهم ندادیش تهیونگ؟و چشم های متفکر و صورت اخمآلودش رو به تهیونگ دوخت. تهیونگ شوکهتر از جیهوپ، سکوت کرد و صورت ملتمسش رو به سمت جین برگردوند. داشت با چشمهای براقش به جین میگفت «من روحمم خبر نداره.» نمیدونست چرا اما میترسید پسر دربارش فکر بدی بکنه.
جین دوباره پرسید:
-تهیونگ؟ کجا بودین که بهت دادش؟ تو مگه تمام مدت مراقب من نبودی؟
![](https://img.wattpad.com/cover/268413872-288-k29661.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
THEY - TAEJIN
Terror▫️Name : They (Green road guardian) ▫️Writer : Rednight ▫️Genre : Horror, Fantasy (Paranormal), Archeology ▫️Couple : Taejin ▫️Character : Kim Jin , kim Taehyung, Hope Schmitt جسمی آبستنِ گناه که به جا مانده و روحی که تقاص پس میدهد. درمیان جنگلی...