Part 18

173 65 24
                                    

آنچه خواندید

«تهیونگ ‌متقابلا با آرامش جواب داد:
-نگران نباش، علاقه ای ندارم بمونم؛ میرم اما نه تا وقتی که جواب سوالمو نگرفتم.
جین غرید:
-دیگه چی می‌خوای؟ چه سوالی؟
تهیونگ قاشقی ازسوپ چشید و گفت:
-می‌دونم که تو نسبت به من خواب های واضح‌تری دیدی! بهم بگو جریان چیه؟»

***

نمیدونست چرا ترسیده، اما یه حس عجیبی داشت که بهش میگفت «درباره‌ی خواب ها، چیزی به این مرد نگو.» پس زمزمه کرد:
-ببین آقای دکتر، من نمیفهمم داری درباره چی صحبت میکنی. پس لطفا بعد از اینکه شامت رو خوردی، بهتره بری.

تهیونگ چند ثانیه ی طولانی، با نگاهی عمیق، به چشم های درشت جین زل زد. ابدا نمی‌تونست بی ادبی مرد رو نادیده بگیره؛ هرچقدر هم که ناخوش احوال بود؛ حق نداشت اینطور برخورد کنه.
نیشخند تحقیرآمیزی روی لب هاش نشست و بی حرف از کنار جین رد شد و بعد از برداشتن کُتش، بدون کوچکترین حرفی از آپارتمان خارج شد.

همزمان جیهوپ درحالی که با سرو صدا بینیش رو بالا میکشید، از سرویس بهداشتی بیرون اومد و دست های خیسش رو با کشیدن به تیشرت خونگیش، خشک کرد.
نگاه پر غیضی به جیهوپ انداخت و غرید:
-دستمال اونجاست.
مرد بی توجه به جین، سرش رو در خانه چرخاند و بعد از پیدا نکردن دوست جدیدش، با تعجب پرسید:
-تهیونگ کو؟

شانه بالا انداخت و وارد آشپزخانه شد. جیهوپ پشت سرش اومد، نگاهی به ظرف روی گاز انداختو با خوشحالی زمزمه کرد:
-اوه! سوپ درست کرده برات. شام‌ نخورده رفت چرا؟

بعدهم بدون اینکه منتظر جوابی از جانب جین باشه، کاسه های روی میز رو پر‌از غذا کرد و پشت میز نشست.
با ولع قاشق به قاشق غذا می خورد و توجهی به اطرافش نداشت که مرد بی مقدمه گفت:
-چندوقته مصرف می‌کنی؟
به غذا خوردن ادامه داد و همزمان با دهن پر، پرسید:
-چی؟
جین جرعه ای آب نوشید و بدون مکث گفت:
-رتالین!

غذا به گلوی مرد پرید و به سرفه افتاد. با چشم های سرخ و ‌در حالی که به سختی نفس می‌کشید زمزمه کرد:
-چی میگی؟
جین اما خونسرد بود؛ مثل همیشه! درست بعد از اینکه تهیونگ‌ از خانه خارج شد، خونسردی و نقاب همیشگی جین هم برگشت:
-بیخیال مرد! میدونی چندساله رفیقیم؟ بسته های خالی ریتالین رو توی اتاق مهمان، نزدیک‌ تختت پیدا کردم.

من و منی کرد و با تردید گفت:
-آره! دکتر برام تجویز کرد.
بدون‌مکث، کلماتش رو‌به سمت جیهوپ پرتاب کرد:
-آها! دکتر! تا جایی که میدونم نه بیش‌فعالی نه مشکل خواب داری. ضمنا هر اتفاقی برات بیوفته اول از همه من باخبر می‌شم، مگر اینکه اشتباه باشه کارت؛ بهم نمیگی‌ تا جلوی هرغلطی که میخوای بکنی رو‌ نگیرم. بهانه ی بعدی؟

THEY - TAEJINTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang