***
روی سنگ بزرگی نشسته بود و از بطری آبش مینوشید و به خورشیدی که درحال غروب بود، نگاه میکرد. نه علاقه ی خاصی به نشستن روی تخته سنگ داشت، نه به نوشیدن آب گرم شده و نه به تماشای خورشید غروب کرده. فقط نشسته بود چون چاره ای جز نشستن و صبر کردن نداشت.
تیم راهسازی، به برلین برگشته بود چون کارشون متوقف شد و فقط تیم تحقیقات و چندتن از مهندس ها اونجا بودن تا حفاری تومولوس هارو شروع کنن.
بار دیگه، بطری آب رو به دهانش نزدیک و یک قلپ نوشید که صدای ماکسیمیلیان توی گوشش پیچید:
-خیلی عجیبه!
کمی چرخید و نیم رخ مرد رو نگاه کرد که به خاطر نور تبلتش، روشن شده بود. چیزی نپرسید و دوباره به آسمونی که به سمت تاریکی میرفت نگاه کرد که ماکسیمیلیان خودش ادامه داد:
-چند وقت ویش توی ترکیه هم یه تومولوس پیدا شده. تومولوسِ...
وسط حرف مرد پرید و زمزمه کرد:
-میداس! تومولوس میداس! تنها تومولوس جهانه که مقبره اش چوبیه.هافمن چند لحظه به نیم رخ جین و لپ های پر از آبش نگاه کرد و پرسید:
-عجیبه که چیزی ازش نشنیده بودم تاالان! چرا رسانه ها با دقت بیشتری پیگیری نمیکنن؟ میدونی همین الانش چندتا تپه ی دیگه توی دنیا هستن که یا کشف شدن یا قراره بشن؟آب توی دهانش رو قورت داد و در بطری رو بست. کمی خودش رو روی تخته سنگ جابه جا کرد و کامل به سمت دکتر هافمن چرخید:
-خودت چی فکر میکنی؟ قاچاقچیا توی هر هیبتی بخاطر پول هرکاری میکنن. ممکنه یه سری از رسانه هارو بخرن تا اخبار جایی درز نکنه. برای تبدیل آب و آتش، زمان کمی دارن که نمیتونن با پخش خبر، موقعیتشونو به خطر بندازن.هافمن دست از خوندن مطالب توی تبلت کشید و کمی چشم هاشو ریز کرد تا اصطلاح "آب و آتش" رو به خاطر بیاره. بعد از چندثانیه ی طولانی، زمزمه کرد:
-آب و آتش! این لعنتی رو چرا به خاطر نمیارم؟انگار که منتظر همین سوال بوده باشه، فورا جواب داد تا رشته ی کلام از دستش خارج نشه:
-یه اصطلاح که بیشتر بین قاچاقچیای باستانی رواج داره! به اشیا یا جنس میگن آتش! اشاره به این داره که وقت زیادی برای فروشش ندارن و هرچقدر بمونه، مثل آتش دامن گیر اون شخص میشه و آب، پولیه که در ازای اجناس باستانی میگیرن. مثل آبی روی آتش.دکتر هافمن دستی به سر بی مو و براقش کشید و زمزمه کرد:
-اگه اینا واقعا تومولوس باشن... خدای من! اگه قبل از ما، دست قاچاقچیا بهش میرسید..!تبلت رو از دست مرد کشید و نگاهی به تیتر سایت ها انداخت و با صدایی آهسته، در حالی که کلمات رو کشیده تر ادا میکرد جواب داد:
-فکر میکنم الان زندگیم یکم معنی بیشتری پیدا کرد! لااقل خوشحالم تونستم هویت و تاریخ یه منطقه رو حفظ کنم و نذاشتم گند بزنن به چرخه ی اقتصاد این شهر و کشور.
YOU ARE READING
THEY - TAEJIN
Horror▫️Name : They (Green road guardian) ▫️Writer : Rednight ▫️Genre : Horror, Fantasy (Paranormal), Archeology ▫️Couple : Taejin ▫️Character : Kim Jin , kim Taehyung, Hope Schmitt جسمی آبستنِ گناه که به جا مانده و روحی که تقاص پس میدهد. درمیان جنگلی...