Part 32

158 58 63
                                    

انچه در گذشته خواندید

صورتش خندان بود اما به سختی با خودش کلنجار می‌رفت و فکر می‌کرد «چرا اجدادشون نمی‌خواستن پای کسی به این جنگل برسه؟»

***

تهیونگ رو تنها گذاشت و قدم‌زنان و در حالی که درخت‌های اطرافش رو نشانه‌گذاری می‌کرد، به سمت دهنه‌ی غار رفت. ورودی، تماما با سنگ‌های ریز و درشت مسدود شده و حتی روزنه‌ی نوری هم به داخل غار نداشت.
اصلا انگار کسی به عمد، غار رو بسته بود تا شخصی که وارد جنگل شده، نتونه هرگز از اون‌جا خارج بشه. البته این‌ها همه فرضیه‌های جین بود؛ مسدود شدن دهنه‌ی غار هیچ دلیلی جز نشست خاک نداشت.

از تکان دادن سنگ‌ها که ناامید شد، دوباره مسیر قبل رو در پیش گرفته و با استفاده‌ از نشانه‌هایی که روی درخت‌ها گذاشته بود، به محل اسکان فعلیشون برگشت.
بوی سوختن چوب‌های خشک و گوشت کباب شده و لذیذ ماهی، با بوی علف‌های تازه و جنگل و نمای غروب خورشید، احساسات هرکسی رو به لرزه در می‌آورد.

کنار آتش، روبه‌روی تهیونگ و روی یک تخته سنگ کوچک نشست و چشمش رو دوخت به ساق پای پزشک! حالا که شلوارش رو تا زده بود، کبودی‌هایی که روی تیغه‌ی استخوان پاش بودن به چشم میامد و توی ذوق می‌زد.
-وقتی من رو از زیر آوار نجات می‌دادی اینطوری شده؟

جین، با اشاره‌ی سر، از تهیونگ پرسید و پزشک هم لبخند دلنشینی زد:
-اگه اینطور باشه، باهام قرار می‌ذاری؟

طبیعتا جین باید خجالت می‌کشید یا درخواست پسر رو به پای شوخی و مسخره کردن می‌گذاشت؛ اما اون مرد جین بود! پس گفت:
-اگه از این‌جا نجات پیدا کردیم، آره! باهات قرار می‌ذارم.

لبخند از روی لب‌های تهیونگ ماسید و آب دهنش پرید توی گلوش. از ته‌دل و جانانه سرفه می‌کرد؛ انگار تا چند دقیقه‌ی دیگه، ریه‌هاش از دهانش بیرون می‌زنن.
جین هم بی هیچ تلاشی برای کمک، بهش نگاه کرد تا جایی که سرفه‌هاش قطع شد و تونست نفس عمیقی بکشه. دوباره خندش گرفت و گفت:
-اوه! چی می‌بینم؟! چی می‌شنوم؟ شوخ طبعیِ تیره و تار دکتر کیم، تبدیل به شوخی‌های عجیب شده؟

جین کمی به سمت آتش خم شد و به ماهی که داشت کم کم طلایی می‌شد نگاه کرد:
-شوخی نکردم؛ اما باشه! هرچی تو بگی. اما چطوری این‌قدر خوب بلدی ماهی بگیری و آتیش درست کنی؟

تهیونگ بدون چشم گرفتن از سیخ چوبی که درست کرده بود، گوشت روی آتش رو برعکس کرد تا نسوزه و همزمان جواب داد:
-پدرم همیشه درگیر کار بود و هیچکسی رو نداشتم؛ برای همین همیشه توی اردوهای مدرسه شرکت می‌کردم، کمپ می‌زدم یا توی خونه برای خودم غذا درست می‌کردم. حتی یه مدت عضو گروه پیشاهنگ‌ها بودم.

THEY - TAEJINWhere stories live. Discover now