Part 28

191 57 74
                                    

آنچه در گذشته خواندید

ماکسی‌میلیان شوخی همسرش رو ادامه داد و گفت:
-جین امشب زیادی ساکته! روحش حلول کرد توی جسم‌ جیهوپ.
جیهوپ ادای ماکسی‌میلیان رو درآورد و دو مرد دوباره مشغول کل‌کل شدن، جین با خنده بهشون نگاه میکرد و متوجه نشد که چند دقیقه‌اس تمام توجه تهیونگ، معطوفش شده.

***

زمان خواب، فرا رسید! تهیونگ به چادر جوزف می‌رفت و جین ناراضی بود؛ اما هیچ دلیل منطقی برای ابراز نارضایتیش پیدا نمی‌کرد.
اعضا به چادر‌ها برگشته و هرکسی سرجای خودش خوابیده بود.

نگهبان‌های شیفت شبِ پروژه، بیدار بودن و صدای برخورد پوتین‌هاشون با سنگ‌ ریزه‌های کف زمین، هرازگاهی به گوش می‌رسید.
افکار متفاوت بهش اجازه‌ی خوابیدن نمیدادن؛ با حرص، پای جیهوپ که روی شکمش بود رو به کناری پرت کرد. مدت کوتاهی نگذشته بود که جیهوپ این‌بار دستش رو روی سینه‌ی جین انداخت! کلافه نفسش رو فوت کرد و جوری که بقیه بیدار نشن زمزمه‌وار گفت:
-آزار داری؟

صدای خسته و بی‌حالی گفت:
-هوم. از کجا فهمیدی بیدارم؟
دست پسر رو از روی سینه‌ی خودش ورداشت و اینبار محکم تر به زمین کوبید. جیهوپ ناخودآگاه آخ بلندی گفت که باعث شد ماکسی‌میلیان کمی زیرپتوش جابه‌جا بشه و‌ توی خواب غرغر کنه.
با خشمی که سعی می‌کرد کنترلش کنه گفت:
-آدم نیستی مگه؟
این بار جین با خونسردی جواب داد:
-نه!

بعد از ماساژ دادن مچ دستش، دوباره سرجاش دراز کشید! جین درحالی که به سقف کوتاه چادر زل زده بود پرسید:
-میگم جیهوپ؟

پسر هنوز هم عصبانی بود اما از ته گلو «هومی» گفت. جین هم بعد از گرفتن جواب دلخواهش، بی‌صبر، دوباره به حرف اومد:
-عشق یعنی چی؟

جیهوپ با نگرانی از سرجاش بلند شد و درحالت نیم‌خیز به پسر نگاه کرد. کف دستش رو روی پیشانی جین گذاشت و گفت:
-حالت خوبه؟ این سوالا از تو بعیده! تب داری؟ چرا عجیب غریب شدی؟

به نگاه پرتمسخر جیهوپ توجهی نکرد. با اخم دستش رو زیر مچ پسر برد و دستشو با شدت پس زد:
-مثل اینکه تا امشب دستتو نشکونم دلت آروم نمیگیره، نه؟

جیهوپ زیر لب «بی‌جنبه‌ای» گفت و‌ دوباره سرجاش دراز کشید. اونم درحالی که مثل جین به سقف چادر زل زده بود، دست‌هاشو روی سینه‌اش به هم‌ قفل کرد:
-نمیدونم جین! بنظرم می‌تونست قشنگ باشه، اما این روزا مفهومش خیلی دستکاری شده. انگار آدم دست رو هرچی که می‌ذاره، پر از اثرانگشت و سیاهیه؛ عین یه سیب نیمه گاز زده‌اس که وسط یه جاده پرت شده باشه و نشه هیچ‌کاریش کرد.

THEY - TAEJINOnde histórias criam vida. Descubra agora