۵.کلوب

108 12 12
                                    

#پارت_پنجم 💫
لباسم رو تنم کردم و موهام رو فرق وسط باز کردم و بردم بالا و گوجه ای کردم و بقیش رو باز گذاشتم. بعد از اینکه آرایش کردم کفشای مشکی پاشنه بلندم رو پوشیدم و از اتاق رفتم بیرون.
من: نسا آماده ای؟
نسا: آره بریم.
اونم مثل من تیپش مشکی بود و موهاش رو کامل گوجه ای بسته بود.
نسا: آدرس کلوب رو داری؟
من: آره. سارا برام فرستاده.
سرش رو تکون داد و بعد از برداشتن کیفش از خونه رفتیم بیرون. 
×××××
من: اوه اوه چه قدر شلوغه.
مانتو هامون رو دم دار دادیم و رفتیم تو. رفتیم سمت بار و رو صندلیاش نشستیم. مسئول بار اومد سمتمون و به انگلیسی شروع کرد به حرف زدن.
_ تکیلا؟
من: نه ممنون.
سرش رو تکون داد و رفت پیش بقیه.
یه چند دقیقه ای نشسته بودیم که حوصلم سر رفت.
من: نسا پاشو یه فعالیتی کنیم.
نسا: برو وسط دیگه. تو که رقصت خوبه. اون وسط هم که از این مربع رنگی پنگی ها برای دیسکو داره.
لبخندی زدم و با ذوق از جام بلند شدم. رفتم وسط و پام رو گذاشتم رو مربع های رنگی و با ریتم آهنگ بین جمعیت شروع کردم به خودمو تکون دادن و رقصیدن. همینطوری که داشتم میرقصیدم چشمم افتاد به جمعیت که کاوه رو دیدم. دست به سینه و با لبخند باریکی بهم خیره بود. یه لحظه حواسم پرت شد ولی سریع به خودم اومدم و براش سر تکون دادم. متقابلاً بهم سر تکون داد و لبخند زد. آهنگ که تموم شد رفتم سمتش و بهش سلام کردم.
من: اینجا چیکار میکنی؟
کاوه: والا اینجا رو داوود معرفی کرد.
من: داوود؟
کاوه: آره کارگردان دوم. نامزد سارا.
من: به ما هم سارا گفت.
کاوه: با نسا اومدی؟
من: آره اونجا تو بار نشسته.
برگشتم سمت نسا که دیدم با یه پسره داره صحبت می‌کنه.
کاوه: بریم من یه سلام کنم.
سرم رو تکون دادم و رفتیم سمت بار. نزدیکشون که شدیم فهمیدم پسره ایرانیه. نگاه پسره بهمون افتاد که باعث شد نسا هم برگرده.
نسا: عه ... سلام کاوه ... تو هم اینجایی.
کاوه: سلام. آره داوود معرفی کرده بود اینجا رو. منم گفتم امشب بیام ببینم چطوریه.
من: معرفی نمیکنی نسا؟
نسا: آیدا و کاوه ... ایشونم آقا آریا صاحب کلوب.
لبخندی زدم و برگشتم سمت آریا.
من: سلام خوشبختم.
دستش رو آورد جلو و باهام دست داد. 
آریا: همچنین.
با کاوه هم دست داد و ابراز خوشبختی کرد.
آریا: نسا الان داشت می‌گفت که شما دو تا بازیگرید. یه امضا میدید؟
برگشتم سمت نسا و چشم غره ی ریزی بهش رفتم. این کاراش عین مامانش بود که تا یکی رو میدید سریع باهاش صمیمی میشد و همه چیز رو می‌گفت. لبخندی زدم و برگشتم سمت آریا.
من: والا من که اولین تجربه ی تصویرمه اصلا نمی‌دونم فیلم موفقی بشه یا نه.
آریا: من که مطمئنم با این بازیگرایی که داره میترکونه ... خیلی بهم میاید ... وقتی هم بترکونه شما ها دیگه سرتون شلوغ میشه دیگه نمیتونم گیرتون بیارم باهاتون عکس بگیرم پز بدم.
آروم لبم رو گاز گرفتم و زیر چشمی به کاوه نگاه کردم. با لبخند ملیحی داشت به آریا نگاه میکرد. نمی‌دونم چرا ولی به شدت ذوق کرده بودم. آریا گوشیش رو از جیبش در آورد.
آریا: بگیرم؟
لبخندی زدم و شونه بالا انداختم.
من: باشه بگیر.
میز رو دور زد و اومد کنارم وایساد. یه دونه با من و یه دونه با کاوه گرفت.
آریا: بیا نسا بیا یه دونه هم با تو بگیرم حسودیت نشه بعد هم یه دونه دست جمعی.
با نسا هم یکی گرفت و بعد هممون کنار هم وایسادیم و دست جمعی گرفتیم.
کاوه برگشت سمتم.
کاوه: میگم ما که تا اینجا اومدیم. بیا بریم یه کم رو این مربع ها تمرین کنیم برای فیلم گرم بشیم.
فکر خوبی بود. لبخند زدم و از جام بلند شدم.
من: من مشکلی ندارم.
دستش رو گرفت سمتم. دستم رو گذاشتم تو دستش و با هم رفتیم سمت مربع ها.
پشت سرم وایساد و پاهاش رو با پاهای من هماهنگ کرد. آهنگ The shape of You پلی شد و شروع کردیم به رقصیدن. پاهامون رو هماهنگ روی مربع ها حرکت می‌دادیم و میرقصیدیم. نسا و آریا هم از اون ته سوت میزدن و تشویق میکردن و جو میدادن. ما هم حسابی گرم شده بودیم و با انرژی میرقصیدیم. چرخی زدم و برگشتم سمت کاوه. دو تا دستام رو گرفت و چرخوندم و جاشو باهام عوض کرد. بعد از تموم شدن آهنگ نفس نفس زنان رفتیم سمت بچه ها.
×××××
چند دقیقه با بچه ها نشستیم و حرف زدیم ولی دیگه دیر شده بود و باید می‌رفتیم.
من: خب ما دیگه بریم. دیر وقته. باز هم میایم بهت سر می‌زنیم.
آریا: خوشحال میشم.
کاوه: من میرسونمتون.
من: نه ما خودمون میریم. صبح هم به تو زحمت دادیم.
کاوه: نه بابا چه زحمتی. خونه ی منم خیلی با شما فاصله نداره. تقریبا هم مسیریم.
×××××
در رو باز کردیم و پیاده شدیم. نسا سریع از کاوه خدافظی کرد و رفت تا در رو باز کنه. رفتم سمت پنجرش و دولا شدم.
من: ممنونم ... زحمت کشیدی.
کاوه: این حرفا چیه. ما دیگه الان همکار و دوستیم. دوستا هم برای همین مواقعن.
لبخندی زدم و ازش خدافظی کردم. رفتم سمت در و اونم بعد از زدن یه بوق گاز داد و رفت.

 رفتم سمت در و اونم بعد از زدن یه بوق گاز داد و رفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لباس آیدا

 لباس آیدا

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ل

باس نسا

نور ، صدا ، تصویر ، عشق Where stories live. Discover now