#پارت_نهم 💫
دستام رو باز کردم و خودم رو پرت کردم رو تخت.
من: آخیش. چه قدر امروز خسته کننده بود.
نسا: آخ آخ نگو. تو که دیگه بدتر. هزار بار یه صحنه رو رفتید. وای ... دیوونه کنندس.
خندیدم و چیزی نگفتم.
نسا: ولی خوب حال میکنیا. هر روز با یه پسر جیگر میری جلو دوربین تازه یه سره هم که تو بغلشی.
من: این حال کردن داره؟ خب همه ی اینا تو فیلمنامس. من که از قصد نمیرم بغلش.
نسا: چه قدر هم که تو بدت میاد. ولت کنن عین کش تنبون همش تو بغلشی. فردا هم که عکس برداری برای پوستر فیلم و ایناست قشنگ حسابی ...
بالش رو پرت کردم سمتش.
من: بسه دیگه بگیر بکپ فردا باید زود بیدار شیم.
×××××
چاییم رو از رو میز برداشتم و یکم ازش خوردم. کاوه از تو اتاق پرو در حالی که دکمه آخر پیرهنش رو میبست اومد بیرون. یه پیرهن تنگ سورمه ای و شلوار ستش رو پوشیده بود. موهاش رو با ژل به سمت راست برده بودن و یه تیکه از موهاش رو روی پیشونیش انداخته بودن. در حالی که داشت ساعتش رو میبست اومد سمتم و نشست رو صندلی بغلیم. لعنتی چه قدر خوشتیپ شده بود ... پیرهن تنگش هیکلش رو به نمایش گذاشته بود و دکمه ی بازش هم سینش رو. مدل موش هم به طرز فجیحی بهش میومد. نگاه ازش گرفتم و کاور لباسم رو برداشتم و رفتم تو اتاق پرو. پیرهن آبی روشنی بود که با پیرهن سورمه ای کاوه خیلی قشنگ ست میشد ... نسا موهام رو خیلی قشنگ سشوار کشیده بود و از وسط فرق باز کرده بود و دورم ریخته بود. پیرهنم رو پوشیدم و کفشای پاشنه بلندی که برام گذاشته بودن هم پا کردم و دستی به موهام کشیدم و مرتبش کردم. در اتاق پرو رو باز کردم که کاوه که جلوی در روی صندلی نشسته بود بلند شد و سر تا پام رو نگاه کرد. زیر سنگینی نگاهش داشتم از خجالت آب میشدم ... چند قدم اومد جلو و رو به روم وایستاد ... نمیتونستم به چشماش نگاه کنم برای همین چشمام رو دوختم به کفشاش که از تمیزی برق میزد. دستش رو بالا آورد و پایین موهام رو گرفت تو دستش ... به زور آب دهنم رو قورت دادم ... حس میکردم همه ی تنم از گرما داره میسوزه. نگاهش به شدت سنگین بود که وادارم میکرد سرم رو بگیرم بالا و نگاش کنم ... نمیفهمیدم چرا داره این کارو میکنه ... جوری بود که انگار نمیتونست خودش رو کنترل کنه و غیر ارادی انجامش داده باشه ... نگاهی بهش انداختم ... موهای قشنگش که نور بهش میخورد توش رگه های طلایی دیده میشد ... به قدری قشنگ بود که به زور خودم رو کنترل میکردم یقش رو نگیرم بچسبونمش به دیوار و ... خاک تو سرم ببین چه حرفایی میزنم. سرم رو گرفتم بالا و به چشماش نگاه کردم که مردمک چشماش از همیشه درشت تر شده بود. یه قدم دیگه اومد سمتم ... لبام یکم از هم برای نفس گرفتن باز شد که نگاهش اومد رو لبام که به شدت خشک شده بود ... همش میخواستم زبون بزنم و خیسشون کنم ولی زیر نگاه های کاوه نمیتونستم. منم نگاهم رفت رو لباش ... اونم لباش از هم باز شده بود و انگار آماده ی بوسیده شدن بود. با صدای داوود سریع ازم فاصله گرفت.
داوود: آماده شدید؟
کاوه گلوش رو صاف کرد و دستی به موهاش کشید و منم سریع یه قدم رفتم عقب و سعی کردم خودمو آروم کنم.
کاوه: آره آره ... بریم.
بعد هم جلوتر از من راه افتاد و پشت داوود رفت. نفسم رو فوت کردم بیرون و دستی به صورتم کشیدم و پشت سرشون رفتم.
×××××
یه عالمه دوربین و دم و دستگاه گذاشته بودن و کلی نورپردازی کرده بودن. با کاوه رو به روی پرده ای که انداخته بودن وایستادیم و منتظر شدیم بهمون ژست بدن. نسا و علی هم هی دم به دقیقه میومدن چکمون میکردن و اگه چیزی خراب میشد درستش میکردن. بالاخره همه سر جاشون وایسادن و سهیل که مسئول ژست و دستیار عکاس بود شروع کرد به دادن ژست ها.
سهیل: خب کاوه تو بیا سمت راست ... آیدا تو هم رو به روش وایستا ... خب کاوه حالا به آیدا نزدیک شو و دستات رو بذار دو طرف صورتش ... آیدا تو هم دو تا دستات رو پشت کمرش حلقه کن بهم و با لبخند و شادی نگاش کن ... قشنگ شادی تو صورتت معلوم باشه ها.
آب دهنم رو قورت دادم ... وای خدا ... چه کار سختی ... با استرس به کاوه خیره شدم که دستپاچه اومد جلو و کف دستای داغش رو دو طرف صورتم گذاشت و سرم رو یکم به سمت بالا و رو به خودش گرفت. بهش نزدیک تر شدم و دستام رو پشت کمرش قفل کردم ... قسمت سخت ماجرا ... چجوری با این استرس و گرمایی که تو بدنمه و خجالتی که ازش دارم تو چشماش زل بزنم و بخندم. دوباره آب دهنم رو قورت دادم و لبخندی زدم که بعید میدونم اصلا شبیه به لبخند بوده باشه.
سارا: این چه لبخندیه آخه ... شل و ول و آبکی ... بچه ها یکی یه جوکی چیزی بگه این خانم خندش بگیره طبیعی بشه.
همین که این حرفا رو زد انگار یکم از التهابم رو کم کرد و بهم فهموند که این همه آدم اینجا منتظر ماعن و باید کارمون رو انجام بدیم. پس یه لبخند گل و گشاد تحویل کاوه دادم که باعث شدم اونم لبخند بزنه و همون لحظه صدای چیک دوربین اومد.
ESTÁS LEYENDO
نور ، صدا ، تصویر ، عشق
Romanceاین رمان در ادامه ی حسی به نام عشقه و برای خوندنش اول باید حسی به نام عشق رو بخونید این دومین کاریه که مینویسم و درباره ی آیداست ... دختر لیدا و آبتین که عاشق بازیگریه و برای دنبال کردن رویاهاش میره آمریکا اما میتونه در برابر نقش مقابلش فقط یه ب...