#پارت_چهل_و_ششم 💫
ماشین جلوی فرش قرمزی که پهن شده بود نگه داشت و اول کاوه پیاده شد و بعد هم دست من رو گرفت و کمکم کرد پیاده شم. به محض اینکه از ماشین پیاده شدیم همهمه شروع شد و همه شروع کردن به صدا کردنمون. همون طوری که انتظار داشتم دخترا داشتن گلوی خودشون رو پاره میکردن و اسم کاوه رو داد میزدن تا نگاشون کنه. خندم گرفته بود. یاد خودم افتادم که وقتی یه سلبریتیه مرد جذاب میدیدم اینطوری میشدم. عکاسا شروع کردن به عکس گرفتن و منو کاوه هم همینطوری که به جمعیت نگاه میکردیم و براشون دست تکون میدادیم راه میرفتیم.
وسط فرش وایستادیم و بهم نزدیک تر شدیم و عکاسا شروع کردن به عکس گرفتن. داشتم از خوشحالی بال در میاوردم. باورم نمیشد که این همه آدم به خاطر ما اینجا باشن. حس فوق العاده ای داشت. واقعا خوشحال بودم و همش به مردم نگاه میکردم. اونایی که ردیف های جلو وایستاده بودن دستشون رو به سمتمون دراز کرده بودن. رفتم سمت دخترا و دست چندتاشونو گرفتم. کلی ذوق کرده بودن و منم از ذوق کردنشون ذوق میکردم.
بالاخره بعد از کلی عکس گرفتن رفتیم داخل و با جمعیت زیادی از کارگردان ها و تهیه کننده ها و بازیگرا رو به رو شدیم. حس غریبی داشتم که بین این همه آدم معروفم. سر جاهامون که صندلی های جلو بود نشستیم و منتظر شدیم تا برنامه شروع بشه. بعد چند دقیقه مجری اومد و برنامه شروع شد. فیلم و سریال های زیادی نامزد شده بودن و نمیدونستم که میتونیم برنده بشیم یا نه.
کاوه: هیجان زده ای؟
من: خیلی.
کاوه: انقدر دستات رو محکم مشت نکن. دستت درد میگیره.
دستم رو شل کردم که کاوه لبخندی زد و نگاهش رو به صحنه داد. مجری اومد رو صحنه و حرف های اولیه رو شروع کرد و خوش آمد گفت. بعد از چند دقیقه که صحبت کرد و توضیح داد با میکروفونش اومد پایین و اومد سمت ما.
مجری: خب ... میبینم که اینجا دو تا زوج جوون و تازه کار داریم. اهل ایرانید درسته؟
میکروفونایی که بهمون داده بودن رو روشن کردیم و جوابش رو دادیم.
مجری: خب میخوام ازتون یه سوالی بپرسم که مطمئنم کمتر کسی ازتون پرسیده. موقعی که داشتید صحنه ها رو ضبط میکردید ... تا حالا پیش اومده بود که دلتون برای همدیگه بلرزه و حس کنید که عاشق همدیگه شدید؟ اگه آره دستتون رو ببرید بالا.
مثل اینکه همه از این سوال خوششون اومد چون همشون همزمان گفتن اووووو و دست زدن. منو کاوه بهم نگاه کردیم و خندیدیم و دستمون رو بردیم بالا که همهمه بیشتر شد.
مجری: تو کدوم صحنه بوده؟
من: تقریبا میشه گفت تو همه ی صحنه هایی که نزدیکی زیادی بینمون بود. اما بیشتر صحنه ی آخر ... صحنه ی دوست دارم گفتن کاوه.
کاوه: بیشترین جایی که من دلم لرزید فکر میکنم سر صحنه ی رقصیدنمون بود که تو یه دفعه با اون لباس اومدی تو. خیلی خوشگل شده بودی و نمیتونستم ازت چشم بردارم.
خنده ی خجالت زده ای کردم و سرم رو انداختم پایین که دوباره صدای اووو گفتنا رفت بالا.
مجری: خب به نظرم بیاید بیشتر از این دل طرفداراتون رو آب نکنیم و بریم سراغ اعلام برنده ها.
بعد هم دوباره برگشت رو سن و رفت پشت تریبون و شروع کرد به خوندن بعضی جایزه های فرعی. بعد از حدود نیم ساعت که جایزه های فرعی داده شد رسید به جایزه ها و نامزد های اصلی که ما بودیم.
مجری: خب ... دیگه میرسیم با جایزه های اصلی. جایزه ی بهترین زوج سال میرسه به ...
قلبم تو دهنم بود و دستام رو مشت کرده بودم و به شدت فشار میدم.
مجری: آیدا و کاوه از فیلم سینمایی U.
همه شروع کردن به دست و جیغ زدن. دستام شل شد و شوکه به کاوه نگاه کردم که داشت دست میزد و میخندید و در همون حال هم بلند میشد. منم از شوک در اومدم و با خوشحالی از جام بلند شدم که با من بیشتر کسایی که بودن هم در حال دست زدن بلند شدن. برگشتم سمتشون و چند بار جلوشون خم شدم و براشون دست تکون دادم. کاوه دستش رو گرفت سمتم که دستم رو گذاشتم تو دستش و با هم رفتیم سمت سن. دامنم رو یکم گرفتم بالا و با کمک کاوه از پله ها رفتم بالا و رفتیم سمت مجری. جایزه رو بهمون داد و از پشت تریبون رفت کنار. کاوه رفت پشت تریبون و من یکم عقب تر ازش وایسادم تا صحبت کنه.
کاوه: خیلی ممنونم ... واقعا خیلی از تک تکتون ممنونم که باعث شدید ما این جایزه رو ببریم. این جایزه واقعا برامون ارزشمنده چون اگه به خاطر شماها نبود ما حتی الان اینجا هم واینستاده بودیم. امیدوارم که لایقش باشیم و بتونیم براتون با کارهای بهتر جبرانش کنیم.
بعد هم برگشت سمت من و دستش رو گذاشت پشت کمرم و منو برد جلو و میکروفون رو برام تنظیم کرد.
من: منم خیلی خیلی از همتون تشکر میکنم بابت این جایزه. اگه شما ها نبودید هیچ کدوم از اینا شدنی نبود و من هرگز حتی فکرش هم نمیکردم که بتونم تو یه همچین جایگاهی باشم. امیدوارم لایق جایگاهی که بهم دادید باشم. همینطور میخوام از پدر و مادرم هم تشکر کنم که حامیم بودن و بهم اجازه دادن که مهاجرت کنم و برم دنبال علاقم. بدون اونا و حمایت اونا هم من قطعا الان اینجا نبودم.
نگاهم به مامان اینا افتاد که با عشق و گریه نگام میکردن که باعث شد بغضم بیشتر بشه و برم عقب.
کاوه: علاوه بر اینا ... ما میخواستیم یه موضوعی رو هم اعلام کنیم. از ما پرسیده شد که آیا با هم قرار میذاریم یا نه. ما هم گفتیم در حال حاضر نه ولی ممکنه در آینه قرار بذاریم. خب ... ما الان توی اون آینده ای هستیم که دربارش گفته بودیم.
لبخندم همزمان شد با بالا رفتن صدای دست و جیغ.
مجری: واو ... شما امشب این جمع رو ترکوندید. میخواستم یه چیز دیگه رو هم اعلام کنم که با این چیزی که الان شما گفتید به نظرم بهتره نگم چون فکر نکنم فناتون دیگه بیشتر از این ظرفیتش رو داشته باشن.
همه شروع کردن به داد زدن که نه بگو ما ظرفیتش رو داریم.
مجری: شما برنده ی بهترین صحنه بوسه ی سال هم شدید.
چشمام گرد شد و به کاوه نگاه کردم که دیدم داره میخنده. با آرنجم زدم تو شکمش و بهش چشم غره رفتم.
YOU ARE READING
نور ، صدا ، تصویر ، عشق
Romanceاین رمان در ادامه ی حسی به نام عشقه و برای خوندنش اول باید حسی به نام عشق رو بخونید این دومین کاریه که مینویسم و درباره ی آیداست ... دختر لیدا و آبتین که عاشق بازیگریه و برای دنبال کردن رویاهاش میره آمریکا اما میتونه در برابر نقش مقابلش فقط یه ب...