_اون چیه ؟
به مقاله ای که بهش میخورد هزاران صفحه داشته باشه اشاره کردم
برای چندثانیه نگاهش کردو دوباره مشغول کارش شد
-کتابی که نصفه ولش کردم
با تعجب نگاهش کردم تاجایی که میدونستم کیم تهیونگ هیچوقت کتابی رو نیمه کاره ول نمیکرد
-چرا ؟
راهی براش نبود ولش کردم ،عشق ممنوعه خواهر و برادر بود ولی بهم نمیرسیدن
_پس اصلا چرا شروعش کردین وقتی میدونستین راهی نیست؟
_نمیدونستم راهی نیست چون شنیده بودم تو دوره ای از تاریخ بین یسری قبلیه ها مرسوم بوده اما هیچ اطلاعاتی از تاریخشون پیدا نکردم
-مگه میشه پیدا نکنید؟
هوفی کشید و کسل بهم نگاه کرد و با صدای خشک و عمیقش لب زد
_کل وقتمو این کتاب گرفته و وقت سر زدن به اونو ندارم حالا ساکت شو و بزار کارمو بکنم
بدون فکر کردن سرمو چرخوندم سمتش
_من پیداشون میکنم
ابروهاش بالا رفتن و کتابی که دستش بود و کنار گذاشت
_هرکاری میکنی بکن جین فقط صداتو ببر
از جام پاشدم و بدون توجه به توهینش بین کتابا قدم زدم
_امممم
تهیونگ اهی کشید و با دستش پشیونیشو مالوند
_بازچه مرگته
معذب دستامو بردم پشتم و بهم قالبشون کردم
_میشه بگید از کدوم کتابا باید شروع کنم؟
_قفسه بالا سمت چپ
سمتشون قدم برداشتم،راستش خودمم هیجان داشتم براش ،جاسوس بودم اما عاشق کتابم بودم
پیداشون کردم ولی باید تو رسومات اسیا دنبالش میگشتم یا کشورای متفرقه؟
-تهیونگ شی
صدای نفس تیز تهیونگ که از بینیش خارج شد و شنید
_کتابای مربوط به چوسان و باید بخونم یا کشورای دیگه؟
لرزون گفتم و صدای پر حرصشو شنیدم
-هرکشوری جین هر کشوری
لبخندی معذب زدم و سرمو تکون دادم و سمت کشورای اروپایی رفتم و تصمیم گرفتم با اونا شروع کنم
با رسیدن و پیدا کردنشون تقریبا استرس گرفتم پس نگاه لرزونم و دادم بهش
_تهیونگ...شی
تهیونگ خودکارو روی میز پرت کرد و تقریبا نالید
-چی میگی بالای جوونم؟چیهه؟
بلای جونت؟بیراهم نمیگفت تا چند وقت دیگه میشدم بلای جون خودش و خانوادش
-من..دستم به این ردیف نمیرسه و میش..
حرفم و تموم نکرده بودم که دیدم با عصبانیت بهم نزدیک شد و کتابو از قفسش دراورد
عجیبه اما هربار که بهم نزدیک میشه من نفس عمیق میکشم و عطرشو به ریه هام میرسونم
باید وقتی اعصاب درست و حسابی داشت اسم عطرشو ازش بپرسم،داشتم با بوی عطرش حال میکردم که کتابو رو قفسه سینم کوبید و من حس کردم نفسم برای چند لحظه قطع شد
بی شرف
لعنت به ننت که زاییدت و منو مجبور به تحمل کردنت کرد
حس میکردم قفسه سینم شکافته شده انقد که پر زور کتاب بهم برخورد کرد
اروم و لرزون نفسمو ازاد کردم و همونجا روی زمین نشستم و با درد مشغول خوندن شدم
YOU ARE READING
comet
Romanceسرگذشت نویسنده ای سی و هشت ساله که درگیر عشقی با فاصله سنی بیست سال شده ولی آیا جین هجده ساله به قصد عاشق بودن وارد رابطه با نویسنده شده یا ..؟ کاپل : تهجین کاپل فرعی: سپ