❌🚫هشدار اسمات
بچه ها کسایی که دوست ندارن نخونن__________________
وارد کلاب شدیم و بوی تیز مشروب و صدای بلند موزیک اولین چیزی بود گه باهاش روبرو شدیم
درسته که کالب کوچیکی بود اما برای جمعیت جنگل نشینا کافی بود،غریبه ها و مسافر های زیادیم برای دیدن این شهر کوچکی میومدن پس کلاب همیشه پر از آدمای غریبه بود
به سمت میز کلاب رفتیم و نامجون سفارش تکیلا داد
_ببینم کیوتی قصد نداری بیای سئول؟
دستی به موهام کشیدم و نگامو روی پسرای پشت سر نامجون چرخوندم
شاید ی روزی اومدم
_کیوتی میدونی که در خونه ی من همیشه بروت بازه
ابروهامو بالا انداختم و نزدیک گوشش شدم
_منظورت اینکه تختت با آغوش باز منتظرمه دیگه؟
خندید و دستشو تو موهام برد و بهمشون ریخت
_یچیزیتو همین مایه ها
خندیدم و شات هارو پشت سرهم خوردیم
قیافم از تلخی زیاد توهم میرفت اما نیاز داشتم به خلسه ی مستی
نگاهی به نامجون کردم که نگاهشو روی دخترکناریمون دیدم،چشمامو چرخوندم و دستشو گرفتم و باخودم کشیدمش
_بیا بریم برقصیم نامجونا
_باشه عزیزم بریم
همراهم اومد و توی تاریکی کلاب تقریبا بهم چسبیدیم و شروع به تکون خوردن کردیم
گرم بود و من زیادی مشروب خورده بودم وهردومون بخاطر تحرک زیاد عرق کرده بودیم
نگاهی به پیشونی و قفسه سینه عرق کرده ی نامجون کردم
هات بود
و لعنت من داشتم سخت میشدم
نگاهمو کشیدم بالاتر که دیدم به لبام خیرست
دیگه کنترل کردنش دست خودم نبود
لبخندی اغواگرانه زدم و پشتمو بهش کردم و از پشت بهش چسبیدم و مطمئن شدم که باسنم با دیکش برخورد داره،دلبرانه تکون میخوردم و تند شدن نفساشو حس میکردم
دستاش بالا اومد و گلوم وچنگ زد و با دست دیگش کمرمو کامل به شکم عضله ایش چسبوند
چشمامو بستم و تصور کردم دست تهیونگ روی بدنم حرکت میکنه و دیک اون بین پاهامه
بوسه های ریزش بین گوش و گردنم زده میشد باعث ناله های بی جونم میشد
پلکامو به زور از هم فاصله دادم که خون تو رگام یخ بست
مردی که تا الان باتصورش حال میکردم روبروم بود اما تنها نبود
و زنش روی پاهاش نشسته بود و تهیونگ درحالی که به من نگاه میکرد کمر زن و نوازش میکرد
پس زن و بچت برگشتن کیم تهیونگ
از اینجور روابط خوشش نمیاد و سینه و رحم زنونه رو به من ترجیح میده؟
پس چرا یکم باعث ازارش نشم و تلافی نکنم؟
برگشتم سمت نامجون و دستای قوی نامجون باسنمو چنگ زد،اهی کشیدم و بادستام صورتشو قاب کردم
نگاه خمارش قفل چشمام شد و اروم جلو اومد و خیسی لباشو روی لبام گذاشت
فاک بهت کیم تهیونگ
اگه توم مثل ادم لبامو قبول میکردی الان تو تختت درحال بفاک رفتن بودم
لبای نامجون محکم لبامو میمکید و اجازه هیچ همکاری بهم نمیداد
حس میکردم الانه که لبام کنده شه
هیجان انگیز و وحشیانه میبوسید و باعث میشد دو چشم پشت سرمو فراموش کنم و غرق شهوت شم
دندوناش رو لبام فرود میومد و باعث ناله کردنم میشد
دستاش بین لپای باسنم در رفت و امد بود
ازهم کمی فاصله گرفتیم و نفس لرزونشو روی لبام ازاد کرد،سمت گردنم رفت و بوسه های خیس روی شاهرگم کاشت
با دیدن تهیونگ که با ایرین درحال بوسیدن هم بودن چشمامو چرخوندم وصورت نامجونو بالا اوردم و سمت لباش رفتم ، پشت نامجون به تهیونگ بود و پشت ایرین به ما
من و تهیونگ چشم تو چشم به بوسیدن همراهامون ادامه میدادیم اما قصد نداشتیم نگاهمونو از روی هم برداریم
انگار میخواستیم با چشمامون باهم حرف بزنیم و بگیم بیشتر ازاون یکی داریم لذت میبریم
از اون نگاه های خیره خسته شدم و دست نامجونو به مقصد خونش کشیدم و بدون نگاه کردن به پشت سرم سمت خروجی رفتیم
YOU ARE READING
comet
Romanceسرگذشت نویسنده ای سی و هشت ساله که درگیر عشقی با فاصله سنی بیست سال شده ولی آیا جین هجده ساله به قصد عاشق بودن وارد رابطه با نویسنده شده یا ..؟ کاپل : تهجین کاپل فرعی: سپ