33 part

563 107 206
                                    

همه چیز تو چند ثانیه اتفاق افتاد و من و ییشینگ هردو خشک شده به پرتگاهی که روبرومون بود نگاه کردیم

هیچی جز ارتفاع دیده نمیشد انگار چرخای جلومون از جدول کنار جاده رد شده بود و حالا معلق بین اسمون و زمین بودیم
_هی...هیونگ
با ترس و لکنت گفتم ، حتی جرعت نداشتم برگردم و ییشینگ و نگاه کنم میترسیدم بای حرکت کوچیک پرت شیم تو پرتگاه
صدای جیغ و دادای بیرون و میشنیدم اما حتی شجاعت تکون دادن انگشت پامو نداشتم
لعنتی نه من تهیونگو خوب نگاه نکرده بودم الان وقت مردنم نبود

ناگهان ماشین تکونی خورد و در سمت من که بخاطر تکونای زیاد ماشین اماده ی باز شدن بود کامل باز شد و بادی که از سمت در باز به صورتم خورد باعث لرزیدنم شد
اروم سرمو چرخوندم و ارتفاع و دیدم،فقط ی حرکت کافی بود تا پایین بیوفتم
از ترس یادم رفته بود نفس بکشم فقط به پایین زل زده بودم ماشین بیشتر سمت جلو رفت و داد ییشینگ تو گوشم پیچید
_جیییین احمممق تکون بخووور
اما من فقط میشنیدم،حتی راه تنفسیمو بسته بودم و توان نفس کشیدن نداشتم
ناگهان دستی منو از پشت کشید و از در عقبی ماشین خارج کرد اما من هنوزم تو حالت شک بودم
انگار یادم رفته بود چطوری نفس میکشن شایدم زیادی از تنفسم استفاده کردم و الان تموم شده

متوجه ی اینکه رو زمین درازم کردن و کسی سرمو تو بغلش گرفته بودم اما نه چیزی میشندیم نه چیزی میدیدم
با سیلی که تو صورتم خورد چشمامو باز کردم و به محض باز کردن چشمام با تهیونگی روبرو شدم که چشماش به قرمزی خون بودو تو صورتم داد میزد
_نفففس بکش جین میشنوی صدامو؟؟

دستاشو اطراف صورتم گذاشت
حس میکردم دیگه داره اطرافم تاریک میشه که چیزی رو لبام قرار گرفت و هوا رو وارد ریه ام کرد و انگار تازه به زندگی برگشته بودم
به شدت سرفه کردم واکسیژن و وارد ریه ام کردم

تهیونگ

ماشینو با ترمز بدی نگه داشتم و وسط جاده از ماشین بیرون اومدم و با تمام سرعتم سمت ماشین رفتم
جینش اون تو بود تو اون ماشین لعنتی بود جین من اونجاست،مثل مادری که بچش ازش جدا شده بود بی قرار بودم و سمت پرتگاه میدویدم

سوز سرما به پوستش وحشیانه برخورد میکرد و تهیونگ با تمام سرعتی که باهاش بهش اجازه میدادن سمت پرتگاه میرفت و بخار هوای سرد و از دهنش بیرون میداد،گلوش بخاطر تنفس از راه دهان خشک شده بود

بکهیون وتهیونگ از ته دل فریاد میزدن و به سمتشون میدویدن
مثل دیوونه ها دنبال راهی برای ورود به ماشین گشت اما هیچی نبود اگه وارد میشد ماشین سنگین میشد و به پایین پرت میشد
داد زد
_ییشینگ صدامو میشنوییی؟
ییشینگ نمیتونست تکون بخوره اما بلند داد زد
_تهیووونگ پشت ماشین و سنگین کنید در سمت جین شله ممکنه بازشه
همین حرف کافی بود تا تهیونگ به سمت پشت ماشین حمله کنه اما با اولین برخورد دستاش باماشین ماشین به سمت جلو رفت که صدای جیغ بقیه بلند شد
_تهیونگگگ احمق درو باز کردی چهه گوهی میخورییی
عربده های ییشینگ به گوشش میرسید و لرزش بدنش بدتر از قبل میشد
چیکار میکرد؟چیکارمیتونست بکنه؟سرشو تو دستاش گرفت و جوشش اشک و تو چشماش حس کرد
جینش گشنش بود..چرا نذاشت صبحونشو تموم کنه؟ لعنتیی چرا جین و نبوسیده بود و پسش زده بود؟

cometWhere stories live. Discover now