part 5

599 141 41
                                    

تعطیلات مزخرفه تابستون شروع شده بود اما هنوزم از خورشید و گرما تو شهر کوچیک ما خبری نبود
هوفی کشیدم و دست و پای خواب رفتمو چندبار تکون دادم تا به حالت اولیه برگردن
کش و قوسی به بدن خشکم دادم و به مقصد اشپزخونه اتاقمو ترک کردم
صدامو رو سرم انداختم
-اومااا
وارد آشپزخونه شدم که دیدم پشت به من درحال اشپزی کردن بود
به سمت صندلی چوبی رفتم و روش لم دادم
_ جین برو لباساتو بپوش
بی حوصله نق زدم و دستامو رو چشمام کشیدم
_من حوصله مغازه رفتن ندارم
_میخوام یکم از سوپ خماری و ببری برای اقای کیم
با شنیدن اسمش سیخ نشستم
-چرا؟
سمت کابینت ها رفت و ظرف سربسته ای پیدا کرد متحویاتشو پر از سوپ کرد
ظرف و تو پلاستیک پارچه ای گذاشت
_دیشب‌ مست بود
_تو از کجا میدونی اوما؟
_تو خیابون بهم برخورد کردیم و بوی الکل از صد متریش قابل تشخیص بود
عضلاتمو کمی شل تر کردم
-خب زنش هست چرا ما ببریم
_زن و بچش برای تعطیلات رفتن جین بد نیست اگه کمی فکر همسایه هامون باشیم
پلاستیک و سمتم گرفت
_حالا اگه بازجوییات تموم شده راه بیوفت
کسی پیشش نبود؟
جین شونه ای بالا انداخت و بعد از پوشیدن هودی زیتونی و
گذاشتن کاله بافتش و گرفتن ظرف از خونه بیرون زد
تا رسیدن به خونه ی اقای کیم تمام پوست های اطراف ناخنش رو
تموم کرده بود و حالا که چیزی برای به دندون گرفتن نداشت
سراغ جویدن لباش رفته بود
با برخورد باد سرد پوست دور انگشتاش به شکل وحشتناکی
سوزش گرفته بود
چهرش توهم رفت و دستاشو توی جیب هودیش برد تا از برخورد
باد و سوزش بیشترشون جلوگیری کنه
با پوست لبش مشغول بود و هر از گاهی خون روی لبشو میمکید
بالاخره با رسیدن به خونه ی اقای کیم دست از شکنجه کردن بدنش
کشید و با استرس قابل شهودی زنگ درو فشرد
چند دقیقه ای گذشت و کسی درو باز نکرد
یعنی خواب بود؟
دوباره زنگ درو زد و بازم جوابی نگرفت
خواست برگرده که صدای تیک باز شدن در و شنید ، برگشت
و با اقای کیم با بالا تنه ی لخت و چشمای خمار که مشخص بود تا
همین الان تو خواب خرگوشی بوده روبرو شد
جین که با دیدن بالا تنش و قفسه سینه ی محکم تهیونگ آب دهنش راه افتاده بود نگاهش و به موهای مرد داد
موهاش تبدیل به لونه ی جوجه ها شده بود و جین و ترغیب میکرد
برای لمس کردنشون و مرتب کردنشون دستشو دراز کنه
ولی مطمئن بود بعدش آقای کیم دستشو قلم میکنه
لبخندی شیرین به قیافه ی اخمالو و طلبکار مرد روبروش زد
_سلام آقای کیم
اخمای تهیونگ با دیدن لبخند جین بیشتر توهم فرو رفت و با صدای خش دار لب زد
_یونگی خونه نیست بچه
_میدونم آقای کیم
بسته ی توی دستش و بالا اورد
ابروهای تهیونگ بالا رفت
_براتون سوپ خماری اوردم
_سنت برای کالب رفتن قانونی شده؟
حالا نوبت ابروهای جین بود که بالا برن
_بله اما چطور؟
_یادم نمیاد دیشب تورو تو بار دیده باشم
با فهمیدن منظورش بازم لبخند زدم
_پس از کجا فهمیدی دیشب مست بودم؟
-ااه منظورتون اونه
دستمو توی موهام فرو کردم
_راستش مامانم گفت دیشب مست دیده بودتون و ازم خواست اینو براتون بیارم
-اوه..،نیاز ندارم
این مرد مثلا نویسنده بود؟بیشعور ادب نداشت
-اقای کیم من نمیتونم اینو برگردونم این بی احترامیه و اگه این کارو کنید دل مامانم میشکنه چطور میتونید ازم بخواید برش گردونم اون زن با پا دردی که داشت بخاطر شما پشت گاز برای چند ساعت وایستاده و این و پخته و شما ازم میخواید برش گردونم ؟ واقعا که اقای کیم شما مثلا نویسنده سرشناسی هستید و ازتون انتظ..
با دستی که روی دهنم نشست کلمات تو دهنم خفه شدن و به صورت ناله بیرون رفتن
با تعجب به اقای کیم که دستشو روی دهنم گذاشته بود نگاه کردم
حالا چشمای خمارش کمی رنگ عصبانیت و کلافگی گرفته بود
-چقد حرف میزنی ،بیا برو بزارش رو میز اشپزخونه و گورتو گم کن
طرز حرف زدنش توهین امیز بود ولی نه برای منی که میدونستم وارد چه بازی ای شدم و مجبور به ادامه دادنش بودم
بازم خنده ای شیرین تحویلش دادم و به داخل خونه پا گذاشتم
_هی
سرجام ایستادم و نگاهش کردم
به کفشام اشاره کرد
-تو که قصد نداری با کفشات زندگیمو به گند بکشی؟
سرمو تکون دادم و درشون اوردم و دمپایی های روفرشی رو جایگزین کردم و سمت میز رفتم
- سوپتو دادی حالا میتونی بری
سمتش برگشتم که دیدم دستاشو تو جیب شلوار ورزشی مشکیش فرو کرده
_منم گشنمه اقای کیم میشه منم کنارتون یکم از سوپ بخورم؟
به وضوح بیشتر شدن اخماشو دیدم
_مگه دیشب توم مست بودی؟
-مگه سوپ فقط برای کسایی که مست میکنن؟منم دلم میخواد و خونمون خیلی دوره اگه بدون خوردن چیزی از اینجا برم ممکنه وسط راه ضعف کنم و این وقت صبح کسی نیست که بهم کمک
کنه چون همه خوابن اقای کیم من بخاطر شما این همه راه اومدم و بدون خوردن صبحونه راهی خونتون شدم فقط بخاطر اینکه شما نیاز به سو..
با صدای داد تهیونگ به معنای واقعی کلمه خفه شدم
با ترس و تعجب بهش چشم دوختم
_خفهههه شو
به سمتم اومد و از روی میز سوپ و برداشت و سمت ماکروویو رفت
_محض رضای خدا خفه شو و سوپتو بخور و از خونم برو بیرون
لبخندمو حفظ کردم
-چشم اقای کیم
صندلی پایه بلند اپن و برداشتم و خواستم روش بشینم که بخاطر بلندی زیادش پاهای کوتاهم جواب گوش نبود
نگاهی به اقای کیم که مشغول دراوردن ظرف از کابینت بود
انداختم و صدامو کمی صاف کردم
_تهیونگ شی
برگشت و نگاه تیزی بهم انداخت
-اقای کیم،کی بهت اجازه داد اینطوری صدام بزنی؟باکسی که ازت بیست سال بزرگتره؟
کمی تو خودم جمع شدم و انگشتای زخمیمو توهم کشیدم
ظرفارو روی اپن گذاشت و با همون اخم نگام کرد
_اقای کیم
-چیه؟
_میشه بلندم کنین؟
چشماش گرد شد و با حالت چندشی بهم خیره شد
_چی؟
انگشتانم بهم فشردم و لبمو به دندون گرفتم
_قدم به این صندلیه نمیرسه
_مشکل من نیست
گفت و ظرف و از ماکروویو خارج کرد و مایع داخل ظرف و توی دوبشقاب خالی کرد
ولی از گوشه ی چشمش به پسربچه ای که با ناراحتی لب برچیده
بود و انگشتاتو جلوش گره زده بود نگاه میکرد
گردشی به چشماش داد و کلافه به سمت جین رفت
جین ناامید شده بود و میخواست بیخیال غذا خوردن با اقای کیم
بشه و برگرده خونشون که ناگهان دو دست زیر بغلشو گرفتن که
باعث شد جین بخاطر ناگهانی بودن حرکتش ، ترسیده دستاشو دور
گردن تهیونگ حلقه کنه
تهیونگ پسربچه ی تو بغلشو بجای گذاشتن روی صندلی روی اپن گذاشت
جین با گونه های قرمز شده زیر لب ممنونی گفت و روی اپن چاهار زانو نشست
انگشت تهدید تهیونگ جلوی صورتش اومد
_اولین و اخرین باریه که رو اپن خونه ی من میشینی من بدم میاد از این حرکت
لبخند شیرین همیشگیمو زدم
-چشم تهیون..اقای کیم
چشم غره ای نثارم کرد و بعد از نشستن روی صندلی اپن مشغول خوردن سوپ شد
اما جین خیره به جذابیت مرد روبروش بود
مرد روبروش حتی موقع ی غذا خوردنم جذاب بود
لبای نازک مرد بشدت با اعضای صورتش هماهنگ بودن انگار
خدا برای افرینش این فرد سالها وقت و انرژی گذاشته
رگ های قابل مشاهده ای که از انگشتای دستش شروع میشدن و
تا کناره های گردنش ادامه داشتن برای بوسیده شدن افریده شده
بودن
جین دلش میخواست لباشو دور اون رگای بیرون زده بزاره و بمکه
قفسه سینه ی لخت تهیونگ عضله ای و برنز بود جوری که جین و وسوسه برای لمس کردنش میکرد
انگار تک تک اجزای بدن تهیونگ داشتن با جین حرف میزدن و برای لمس شدنشون التماس میکردن
_میخوای تا معدم دنبالش کنی؟
اولش جین متوجه حرفش نشد اما بعد متوجه ی منظورش شد
نگاه خیرم روی سیبک گلوی تهیونگ بود و وقتی مایع رو قورت
میداد تا قفسه سینه ی لختش و زیر نظر گرفته بودم
باخجالت سرشو پایین انداخت و زمزمه ضعیفی کرد
-ببخشید اقای کیم
کمی سوپ و درون دهن خشک شده اش ریخت و مزه مزه کرد
_اقای کیم
هومی از تهیونگ شنید
_امسال نمیخوایید کتاب جدید منتشر کنید؟
تهیونگ نگاه گذرایی بهش کرد
_ شاید
سریع قاشق رو توی بشقاب رها کردم و باعث واکنش اخمالوی تهیونگ بخاطر صدای ناهنجارش شدم
-میشه لطفا منم باشم؟
تهیونگ بی تفاوت لب زد
-کجا باشی؟
-یعنی ببینم چطوری کار میکیند چطوری مینویسید چطوری اطلاعات جمع میکنید و چطوری تولید محتوا میکنید اخه همیشه میخواستم بدو..
تهیونگ لبای جین و بین دو انگشتش گرفت
_جین فقط کافیه بگی میخوام مراحل کتاب نوشتن و ببینم نه اینکه قصه سرهم کنی
اروم سر تکون دادم و سعی کردم با بسته بودن دهنم جمالت
نامفهومم و بهش برسونم
_امم آییم امممم
تهیونگ نگاهشو تو صورت جین چرخوند و لباشو ول کرد
_فهمیدین چی گفتم اقای کیم؟
_جین دهن کوچیک تو وقتی باز میشه دیگه بسته نمیشه پس اگه جملات بیشتر از سه کلمه نبوده ینی گفتی چشم آقای کیم
جین بلند به حرف تهیونگ خندید و مشت ارومی به بازوی سفت
تهیونگ زد که همون لحظه پشیمونش کرد
با اشکی که بخاطر درد دستش تو چشماش جمع شده بود با حرص لب زد
_یاااا مگه بازوهات از سنگن
مشت کوچیکشو تو هوا تکون میداد و نق میزد
تهیونگ توجهی بهش نکرد و گذاشت جین به غر زدن ادامه بده
_هاایششش درد دااشت
با درد گفت  و پاهاشو از اپن آویزون کرد
خواست دست دیگشو به اپن تکیه بده و بپره پایین که دستش توظرف داغ سوپ فرو رفت و انگشتای بی پوست جین بخاطر تندی سوپ و داغیش جز گرفتن
جیغ و گریه ی جین ناگهانی و بی منطق بالا رفت و باعث شد
تهیونگ نگاهشو به پسر کوچیکتر که ی دستش مشت توی هوا
بود و دست دیگش همونطور که سوپ ازش میچکید بده
جین سوختن دور انگشتاشو کاملا حس میکرد
انگار یکی سرب داغ روی انگشتای بیچارش ریخته بودن
-تهیونگ شیییییی سوختممم
تهیونگ سریع قاشقشو رها کرد و ما بین دوتا پای جین قرار
گرفت و دست سوختش و تو دستاش گرفت مطمئن بود ی کاسه سوپ انقد نق نق نداره
کمی با دقت نگاه کرد که متوجه ی پوستای کنده شده ی دور ناخن جین شد
پس بخاطر این بود که پسر کوچک تر بی منطق گریه میکرد
نگاه عصبیشو تو چشمای جین دوخت
-ببینم چرا مثل موریانه افتادی به جون انگشتات؟
جوابی از جین نگرفت فقط اه و ناله و گریه هاش به گوش میخوردن
این بچه خود دردسر بود
ازهمون اولم نباید راش میدادم
زیر باسن جین و گرفت و بلندش کرد و جین همزمان پاهاشو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و سرشو نزدیک گوش تهیونگ برد
نفسای داغش به گوش تهیونگ برخورد میکردن و باعث مور مور شدن تهیونگ میشدن
گریه های پسر بچه زیر گوشش خونده میشدن
-خیلههه خب در گوش من انقد وز وز نکن
جین ساکت شد و فقط هق هقای ریزی میکرد دستاشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و بهش چسبید
تهیونگ همونطور که سمت کاناپه میرفت جین و از خودش کمی فاصله داد اما حواسش بود که نیوفته
_انقد به من نچسب
جین تغییری تو پوزیشنش نداد فقط هق میزد
تهیونگ خم شد و جین رو روی کاناپه گذاشت و خودش بدنبال
پیدا کردن پماد سوختگی جین و ترک کرد
جین بی درنگ اشک میریخت بخاطر تندی اون سوپ لعنت شده
حس میکرد فلفل ریختن تو دستاش
تهیونگ با پماد برگشت اول دستای جین و با دستمال مرطوب
تمیز کرد و اروم با سر انگشتاش براش پماد میزد و به اخ و اوخ
های جین بی توجهی میکرد
_تهیو..نگ شی
جین لرزون صداش کرد
_اقای کیم ...دو دقیقه ساکت شو وول نخور تا کارمو کنم
جین بینیشو بالا کشید و به تقلید از تهیونگ گفت
_اقای کیم
تهیونگ نگاه منتظرشو بهش داد
جین لب برچید و با بغضی بی انتها لب زد
_درد‌ می‌کنه
تهیونگ حس میکرد داره پرستاری ی بچه ی دوساله رو میکنه
-چیکارکنم؟ معجزه کنم؟
_مامانم همیشه..بوس می‌کنه زخمامو..
چشمای تهیونگ گرد شد و سریع از جین فاصله گرفت
-پس برو پیش مامانت تا بوسش کنه جم کن برو خونتون
جین بغضش بیشتر شدو هق هقاش بالا گرفت و تهیونگ با وحشت بیشتر عقب رفت
_نکنه فک کردی مامانتم؟پاشو ببینم بجنب
_تهیونگ شی..هق درد میکنه ..لطفا
تهیونگ با دهن باز به پسر دوساله ی روبروش زل زده بود که
داشت نق میزد و بهونه میگرفت
اصلا چرا انقد هق هق میکرد؟
جین چشماشو بسته بود و هردوتا دستشو مشت کرده بود و روی
هوا نگه داشته بود و از ته دل گریه میکرد
تهیونگ این سئوال تو ذهنش شکل گرفت که واقعا جین چندسالشه؟
نوزده؟قطعا نه
دو؟حتما
تهیونگ نفهمید بخاطر بستن دهن اون بچس یا حسی که قلقلکش
میده این کارو کنه اما اروم دستای جین و تو دستش گرفت ومشتای
کوچولوشو باز کرد و روی تک تک انگشتاش بوسه نشوند
جین با حس کردن لبای نرم تهیونگ روی انگشتاش چشماشو باز
کرد و با تهیونگی روبرو شد که اول به انگشتای دست راستش
بوسه زد و بعد انگشتای دست چپش و بالا اورد و اول انگشت شصت کوچولو شو بوسید و بعد انگشتای بعدیش
خنده ی ریز جین باعث شد تهیونگ به خودش بیاد و بااخم انگشت
اخر جین و گاز بگیره
جین با حس دندونای تهیونگ روی انگشت کوچیکش جیغی زد و دستشو پس کشید
-ااااای تهیونگ شیییییی
تهیونگ حس کرد پرده های گوشش با جیغ جین پاره شدن سرشو از بچه فاصله داد
_اه دهنتو ببند جین
جین غر زد و اخم کیوتی کرد
-تهیونگ شی درد داااشت
تهیونگ با اخم تاکید کرد
_اقای کیم
_حالا هرچیی
جین با یاداوری بوسه های تهیونگ خندید
از جاش بلند شد و سمت در رفت
_من میرم اقای کیمممم ممنون بابت سوپ و بوسه هاتون کاملا خوب شدن
تهیونگ از جاش بلند شد و سمتش قدم برداشت
_من نبوسیدمشون
جین با شیطنت نگاهش کرد
-چرا دقیقا همینکارو کردین تهیونگ شی
تهیونگ کلاه جین و که یادش رفته بود بپوشه از روی مبل برداشت و سمتش رفت
کلاهشو محکم روی سر پسر کشید که موهاش روی پیشونیش
پخش شدن و با لحن تند گفت
_اقای کیم،بوسه نبود فوتشون کردم واسه اینکه دهنت بسته شه
جین بیشتر خندید و تهیونگ بیشتر اخم کرد
_باشه اقای کیم من دارم میرم
دستشو برای تهیونگ تکون داد و درو باز کرد
_بازم ممنون بابت بوستون تهیونگ شیی
و قبل از اعتراض تهیونگ در و بست و ناپدید شد

cometWhere stories live. Discover now