برای تکمیل قرارداد به شرکت اومده بود و روی مبل روبروی تهیونگ نشسته بود و سعی میکرد به حلقه ی تو دست چپش خیره نشه چون مطمئنن بعدش از اون دونفر یکیشون زنده از این در بیرون میرفتن
_بیا امضاشون کن
از جاش بلند شد و خودکار و از روی میز تهیونگ برداشت و پای برگرو امضا زد
_نمیدونی جین چرا انقد تو خودشه؟
برگشتم و روی مبل نشستم و ازش پرسیدم و بهش زل زدم
جین بیا بفهمیم مرد روبروت برای بدست اوردنت مشتاقه یانه تهیونگ سرشو بالا اورد
_نه
پاهامو روی هم انداختم و از پنجره تک نگاهی به جین که چشماشو به میزش دوخته بود داد
_نمیدونم طرف کیه اما جین این روزا داره بدتر میشه حتی بدتر از شبی که باهم مست کردیم
_طرف؟مگه بخاطر کسیه؟
خب کیم تهیونگ حتی بهتر از من بلد بود احساساتشو پنهون کنه
بکهیون که تااونموقع ساکت بود نگاهی بهم انداخت
_اون شب چی شد مگه؟
اشکالی نداشت اگه میگفت؟
( بیناموس:) انگار نه انگار قبلا بدتر از اینارو لو داده )جین زورشو زده بود حالا نوبت ییشینگ بود تا با روش خودش جلو بره شاید تهیونگ لیاقتشو داشت
_نمیدونست پشت سرشم و داشت بلند بلند حرف میزد و گریه میکرد و سوجو میخورد
به بکهیون که نگاهش تغییر کرده بود نگاه کرد و ابرویی براش بالا انداخت
_بلندش کردم و ازش خواستم داد بزنه تا یکم خالی شه،فقط بخاطر خودش چون حس کردم نمیتونه بخاطر هق هقاش درست گریه کنه
سمت جلو خم شدم و با تعجب ساختگی لب زدم
_شاید باورتون نشه اما قسم میخورم بیست دقیقه فقط داد زد ، داد که نه بیشتر عربده بود
به قیافه تهیونگ که به چشمام زل زده بود و تو نگاش نگرانی موج میزد چشم دوختم
کیم تهیونگ من میدونم چطوری احساسات ادمارو به چشماشون برگردونم_داد زد؟بخاطر همین صداش گرفته بود؟
بکهیون پرسید و من بدون نگاه کردن بهش جواب دادم
_اره اما فک نمیکردم آخرش بخواد خودشو پایین پرت کنه
_چییی؟
داد بک تو اتاق پیچید و پشت بندش صدای تهیونگ که انگار از ته چاه میومد اومد
_چه چرت و پرتی سرهم کردی؟
شونه هامو بالا انداختم
_اگه جلوشو نگرفته بودم الان سر مراسم عزاش بودیم
بکهیون از جاش بلند شد و دستاشو روی شونه های تهیونگ که نفسای سنگین میکشید گذاشت
تهیونگ با چشمای قرمز از عصبانیتش بهم زل زده بود و سنگین نفس میکشید
_الان داری دهنتو باز میکنی مرتیکه؟؟
با چشمای گرد بهش نگاه کردم
_چرا باید به تو اطلاع میدادم اقای کیم؟
بک بین حثمون پرید
_اقای لی امضاتونو گرفتید میتونید برید
با پوزخند برگه هارو از روی میز برداشتم
_اقای کیم پیشنهاد میکنم تا وقتی تکلیفتو با خودت معلوم نکردی ازدواج نکنی تهیونگ غرید
_به تو ربطی نداره گمشو بیرون
_به من ربط داره..تازمانی که با همه کس من ازدواج میکنی ربط دارهچندقدم بهش نزدیک شدم و صدامو پایین اوردم
_الان نه میخوام بزنمت نه حتی سرت داد بزنم کیم تهیونگ،اما
انگشت اشارمو بالا اوردم و جلوی صورتش تکون دادم
_روزی نیاد که بفهمم باعث اشکاش شدی یا فقط کافیه بفهمم توم مثل من توانایی خوشبخت کردنشو نداشتی اونموقع خودتو مرده فرض کن،من خودم و کنار نکشیدم که یکی دیگه اشکاشو در بیاره
YOU ARE READING
comet
Romanceسرگذشت نویسنده ای سی و هشت ساله که درگیر عشقی با فاصله سنی بیست سال شده ولی آیا جین هجده ساله به قصد عاشق بودن وارد رابطه با نویسنده شده یا ..؟ کاپل : تهجین کاپل فرعی: سپ