~04~

2K 391 17
                                    

وارد خونه ویلایی یونگی شدن.
یونگی خم شد و کمک کرد جیمین کفش هاش رو در بیاره.
پسر مست با خجالت با انگشت هاش بازی کرد و با صدای ضعیفی گفت:
_ ممنون هیونگ

یونگی لبخند ریزی تقدیم پسر کرد و دست های کوچیکش رو گرفت و سمت مبل ها کشوند.
+ همین جا بشین تا هیونگ بیاد. باشه؟
_ باشه
یونگی سریع لباس هاش رو عوض کرد و برای مهمون مستش شیر گرم کرد.

_ جیمینی شیر نمیخواد....سوجو میخواد
+ به اندازه کافی امشب الکل خوردی پارک جیمین
_ نمیخوام~
+ آه.....اگه شیرت رو نخوری باهات قهر میکنم!
_ نه...جیمین ناراحت میشه
+ پس بخورش
جیمین با اخم در حالی که زیر لب غرغر میکرد ماگ شیر رو برداشت.

یکدفعه عطسه کرد و دماغش رو بالا کشید.
یونگی ماگش رو روی میز چوبی کنار مبل قرار داد و با نگرانی دستش رو روی پیشونی مو طلایی گذاشت.
+ اوف....تب نداری

جیمین فقط به یونگی رو نگاه کرد‌. پسر وقتی مست میکرد حسابی شجاع و بی پروا میشد.
طی یک حرکت ناگهانی صورتش رو نزدیک کرد و لب هاش رو روی لب های نیمه بازِ یونگی گذاشت‌.

مو مشکی بی حرکت موند و با چشم های گرد شده به چشم های بسته پسرک مست خیره شد.
جیمین صورتش رو عقب کشید و گفت:
_ دوست دارم
قبل از اینکه یونگی واکنشی نشون بده جسم بیهوش پسر کوچک تر توی آغوشش افتاد.

+ اینقدر الکل خوردی تا بیهوش شدی....
سعی کرد اصلا به بوسه و اعتراف چند لحظه پیش فکر نکنه.
+ اون مسته. فردا صبح که بیدار بشه همه چی یادش رفته......
نگاهی به جیمین کرد. دستش رو روی سر پسر که روی سینه اش بود گذاشت و موهاش رو نوازش کرد.

با ملاحظه و آروم مو طلایی رو بغل کرد و سمت اتاقش رفت. پسرک رو روی تخت گذاشت و پتو رو تا زیر چونه اش کشید.

.
.
.

با صدای رعد و برق از خواب پرید و به خونه ای که هربار با برگشتن رعد و برق روشن میشد نگاه کرد.
قطره های درشت بارون با شدت به پنجره برخورد میکرد.

یونگی چشم هاش رو چرخاند و خواست دوباره بخوابه که صدای هق هقی شنید.
اخمی کرد و فکر کرد توهم زده که چهره خیس از اشک جیمین مقابل چشم هاش به نمایش در اومد.

با شتاب خودش رو به اتاق رسوند و جسم لرزون جیمین رو زیر پتو دید.
‌آروم روی تخت نشست و با ملایمت گفت:
+ جیمین؟
انگشت های کوچولو پسر از زیر پتو بیرون اومد و پتو رو تا زیر چشم هاش پایین کشید.
با دیدن چشم های پف کرده و براق از اشک جیمین حس کرد قلبش پودر شده و کف قفسه سینه اش ریخته.

+ چی شده؟
جیمین که بی صدا اشک می ریخت، یکدفعه در حالی که دراز کشیده بود، دست هاش رو دور کمر مرد حلقه کرد.
یونگی لحظه ای خشک شد، ولی در آخر با تردید موهای پسر رو نوازش کرد.

Versatile boy [Yoonmin]~|completedWhere stories live. Discover now