20

766 63 186
                                    

[پنج ماه بعد]

*** هوسوک ویو***

به سختی روی صندلی جا به جا شدم، فاک بهت یونگی. آخه شب قبل از امتحانم باید با سه راند رابطه پارم میکردی؟ الان من این سوالای عجیبتو چجوری جواب بدم؟ خمیازه ای کشیدم و خودکارم رو روی برگه ی سفیدم گذاشتم. نفسم رو کلافه دادم بیرون که یونگی اومد بالای سرم و پرسید :

+ اتفاقی افتاده آقای جانگ؟ قصد ندارید جواب بدید؟

با حرص جواب دادم :

_ امروز... تمام وسایلمو جمع میکنم، و تا آخر امتحانا میرم توی اتاق خودم حتی شبا هم پیشت نمیام. تو اصلا نمیذاری درس بخونم، اخه محض رضای فاک همین دیشب سه راند بفاکم دادی و الان حتی نمیتونم بشینم. ببین هیچی بلد نیستم، حالا قراره چه نمره ای بهم بدی؟

+ خوب گوش کن جانگ هوسوک، اگر فکر میکنی من کسی هستم که بخاطر رابطه ی دیشبمون نمره ات رو تغییر میدم، باید بگم که درست فکر میکنی. نه تنها درسهای خودم، که بقیه ی نمره هات رو هم اوکی میکنم و هیچ نیازی نیست که حتی لای کتاب رو هم برای امتحان باز کنی همین که از یادگیریت مطمئنم کافیه... پس دیگه هیچ بهانه ای باقی نمیمونه... تو شب، توی خونمون و اتاقمون، دقیقا توی بغل من میخوابی و من آزادم هر کاری که دوست دارم و انجام بدم.

_ تو خیلی پررویی.

تک خنده ای کرد و گفت :

+ منم خیلی دوست دارم نفس.

_ نمیخوای برای بچه ها رفع اشکال کنی؟

+ اگر بگم نمیتونم از محدوده ای که عطر تو پیچیده خارج بشم اشکالی داره؟

_ یونگیا صداشون در میاد میگن همش پیش دوست پسرشه به ما اهمیت نمیده.

یکی از ابروهاش رو بالا انداخت.

+ خب مگه باید اهمیت بدم؟

_ نه... یعنی فقط در حد دانشجو.

+ و اگر نخوام.

_ مجبوری. من تحمل ندارم پشت سر شوهرم حرف بزنن ها...

+ چشم تسلیمم. ولی فقط کافیه دخترا سوالایی بپرسن که اعصابم خورد بشه. اونموقع جوری جوابشون رو میدم که...

_ نمیپرسن. برو به سوالای درسیشون جواب بده و از الان خودت رو شبیه پیشی های عصبانی نکن.

نفسش رو کلافه بیرون داد و اول از همه رفت سراغ جونگ کوک. با صدای آرومی پرسید :

+ مشکلی نیست؟

* وای نه... هم سر کلاس گفته بودیشون هم سر کلاس خصوصی هامون.

+ یه هویج پیش من جایزه داری که اینقدر خوب درس خوندی.

و رفت ردیف پشت سر من و جونگ کوک، از اولین نفر پرسید :

♡Pragma♡Where stories live. Discover now