توی سالن روی مبل ها نشسته بودم و گیم میزدم که صدای دعوای هی آپا و وون آپا بلند شد×نوبت منه
+نخیرممم نوبت خودمه
×کل ماه گذشته نوبت تو بودا
+من به این چیزا کاری ندارم روزای زوج نوبت خودمه
×باور کن جمعه زوج حساب نمیشه
+میشه خوبم میشه
جدی اینا حواسشون نیست بچه هاشون تو این خونه ان؟ موندم چرا یه برنامه نمینویسن بزنن دیوار برا تاپ باتمشون اینهمه جنگ و دعوا نداره که
داشتم تو مغزم با خودم کلنجار میرفتم که جی هیونگ اومد توی سالن و خودشو پرت کرد کنارم روی مبل نمیدونم چی شده ولی تازگیا عجیب غریب شده هیونگم ، توی خودشه ناراحته رایحه اش ام بهم ریخته است
=هی توله سر چی دارن دعوا میکنن؟
_توله جد و آبادته تو چیکار داری؟
=جد و آباد من جد و آباد خودتم هست لپک هی اپا یک ساعته صدای داد و بیدادشون بلنده خود چی شده اینقدر ریلکسی تو ؟
_دارن راجب اینکه امشب سوئیچ دست کی باشه صحبت میکنن
=بعد تو اینجا نشستی گوش میکنی؟پاشو ببینم بچه زیر سن قانونی ای هنوز
هیونگ فکر میکنه این الان بار اوله؟ که همچین دعواهایی پیش میاد
_به طور میانگین هفته ای دوشب این دوتا سر این قضیه ماجرا دارن الان تازه یادت افتاده من زیر سن قانونی ام راستی هیونگ اوکی ای؟ چند وقته درهمی نکنه شکست عشقی خوردی؟
اینو که گفتم حال هیونگم بیشتر بهم ریخت اون خنده الکی روی لباش هم محو شد و غمگین نگام کرد
چی شده آخه کی همچین کاری کرده با لبخند های هیونگم که غیب شدن=باهوش بودی توله سنجاب همیشه باهوش بودی
ولی من فقط به شوخی گفتمش،هیونگ کاش واقعی نبود کاش واقعی نمیشد شکست عشقی اخه؟ کی دلش اومده رهات کنه؟ کی تونسته طعم عشق تورو بچشه و بعدش بدون تو و قلب مهربونت زندگی کنه؟
_جدی؟ تو کی عاشق شدی که شکست عشقی بخوری؟ کی هست چی شد مگه؟
=چندوقتی میشه میشناسمش جفت سرنوشتم بود قرار بود شما که اومدین همه چی رو رسمی کنیم ولی یهو نمیدونم چی شد فقط یه مرتیکه عوضی که همیشه دنبالش بود بهم پیام داد بالاخره وا داده و قراره باهم برن یه پارتی بعدم که رفتم دنبالش وقتی که نزدیک بود اون لعنتی بهش تجاوز کنه رسیدم و نجاتش دادم اونم تهش یکی زد تو گوشم که من و تو بهم ربطی نداریم و ول کرد رفت دیگه هم نه گوشیش رو جواب داد نه راهی برا حرف زدنمون گذاشت بک من حتی نمیفهمم چی شد که یه همچین گندی خورد به زندگیم
YOU ARE READING
The curse of moon goddess
Werewolfخلاصه : افسون الهه ماه اونقدر نسل به نسل و دهن به دهن چرخیده بود که خیلیا افسانه صداش میکردن افسانه افسون الهه ماه! این افسانه میگفت اگه یه آلفا و امگا که جفت سرنوشت همن همدیگه رو ملاقات کنن ولی همدیگه رو رد کنن این سرنوشت یکی شدن توی نسلشون میچرخ...