از زیر دست ارایشگر بلند شد و رنگ جدید موهاش، توی آینه رو چک کرد. از اون قهوه ای با ته مایه شرابی، حسابی راضی بود و البته بیشتر رضایتش ناشی از این بود که میدونست بکهیون از هر چیزی که کمی اون رو یاد رنگ خاص شراب انگور بندازه، خوشش میاد.نمیتونست به وضوح، موهاش رو شرابی کنه. اما همین هم برای شروع خوب بود.
هزینه رو پرداخت کرد و به خونه برگشت، امیدوار بود پسرش واکنش بدی به رنگ جدید موهاش نداشته باشه و البته که به محض پا گذاشتن توی خونه و آویزون شدن پسر وانیلیاش از گردنش و شنیدن تعریف های ذوق زده اش، خیالش راحت شد.
چانیول: یه دیقه آروم بگیر، من برم لباس عوض کنم.
سوبین: نمیخوام، خیلی خوشگل شدی. امشب میدزدنت. میترسم فردا یهو چشم باز کنم، مامان یا بابای جدید تو خونه باشه.صدای قهقهه آلفا، بلند شد. چنین قصدی داشت، اما برای فردا ممکن نبود. خیلی زود هر کاری میکرد تا بکهیون رو به خونه اش بیاره و کنار خودش داشته باشه. امگای سرنوشتاش رو این بار، به اون آلفای سلطنتی نمیباخت.
چانیول: خوب، بریم برای آپا لباس انتخاب کنی وروجک؟
سوبین: بریم.
شاید بی رحمی به نظر میرسید، اما دلیل اینکه این بار از سوبین میخواست براش لباس انتخاب کنه علاقهاش به پسرش نبود. بلکه سلیقه به شدت شبیه امگا کوچولوش، به بکهیون بود. شاید چون هر دو امگای سلطنتی بودن؟
با این تصمیم، هم طوری که احتمالا بکهیون خوشش میومد لباس میپوشید. هم با وجود شناختش از پسرش، قطعا به گوش افراد نزدیک توی اون خونه میرسید که سوبین لباس هاش رو انتخاب کرده و زودتر از موعد، اون کریس ووی دزد جفت رو توی موضع مقابله قرار نمیداد. قبل از هر چیزی باید نظر بکهیون رو برمیگردوند.
🔴🟠🟡
مینهو، توی آغوش پدربزرگش لم داده و داشت با گوشیش بازی میکرد.
کمتر از یک ساعت دیگه، جشن تولدش شروع میشد و مهمون ها همین الان هم داشتن کم کم میومدن. اما پسر امگا، بی توجه مشغول آشپزی کردن توی بازی رستورانش بود.یونجون: خودت هیچی، بلند شو بذار حداقل هانی آپا با مهمون ها سلام کنه.
هان گنگ لبخند عمیقی زد و آغوشش رو دور تن نوه کوچیکش محکم تر کرد. اینکه مینهو، هنوز هم مثل بچگی اش اینقدر بهش نزدیک میشد براش شیرین بود.
هان گنگ: تولد پسرمه یونجون، بذار راحت باشه. اون مهمون ها هم، بعدا برم پیششون چیزی نمیشه، هنوز جشن شروع نشده. پدر هات و اون یکی پدربزرگت و ابونیم هم هستن.یونجون با لبخند، طرف دیگه پدربزرگش نشست. رایحه امن کوهستان آلفا، به خوبی حس میشد و میدونست مرد عامدانه بخاطر علاقه مینهو به رایحهاش آزادش کرده.
DU LIEST GERADE
The curse of moon goddess
Werwolfخلاصه : افسون الهه ماه اونقدر نسل به نسل و دهن به دهن چرخیده بود که خیلیا افسانه صداش میکردن افسانه افسون الهه ماه! این افسانه میگفت اگه یه آلفا و امگا که جفت سرنوشت همن همدیگه رو ملاقات کنن ولی همدیگه رو رد کنن این سرنوشت یکی شدن توی نسلشون میچرخ...